کاور خیلیییی جونگکوک آلیانسه😭
.
.
.
.آلفا و امگا در سکوت کنار هم نشسته و به جریان آب خیره شده بودن، امگای بارون بالاخره سکوت رو شکست
_چه زمانی قراره... اودریک رو ترک کنی؟
تهیونگ بعد از درنگی سرشو پایین انداخت و با صدای آرومی جواب داد
_ احتمال میدم آخر این هفت روز، بعد از مراسم گواه گیری یونگی قرار به لشکر کشی گذاشته شده
جونگکوک سعی کرد بغضش رو پنهان کنه، لرزان نفس عمیقی کشید و نگاهشو به بالا گردوند تا اشک هاش نریزه
_ یه... یه یادگاری برام بزار عزیز ترین، باید زمانی که به خاک اودریک برگشتی به دیدارم بیای و سراغشو بگیری!
تهیونگ غمگین لبخند زد، رو به امگا چرخید و صورتشو توی دست گرفت، چشمای شیشه ای لبالب اشک بارون به چشمای فرمانده خیره شد، جونگکوک پلکی زد و یک قطره اشک روی صورتش سر خورد
_ بارونم چه چیزی ازم طلب داره؟
تهیونگ به آرومی با شست دستش قطره اشک امگا رو پاک کرد، جونگکوک چهره آلفا رو با چشم هاش از نظر گذروند، با دیدن بند چرمی که آلفا باهاش موهاش رو بسته بود، جواب داد
_این بند چرمین آلفا، به امانت پیش من بزارش
تهیونگ بی درنگ به پشت موهاش دست برد و بند رو باز کرد، موهای آلفا دورش ریخت، جونگکوک نفس عمیقی از رایحه خون فرمانده کشید
آلفا دستش رو جلو آورد و بند چرمین رو روبروی امگا گرفت، قبل از اینکه جونگکوک بند رو برداره آلفا دستش رو عقب کشید
_پیش از این.... باید آگاه باشی که من خوی یک تاجر رو دارم شه زاده
جونگکوک گیج به فرمانده نگاه کرد، تهیونگ ادامه داد
_ عطر تنت بارون، در ازای عطری که به تنت می نشونی این بند چرمین رو پیشکش می کنم، در هر حال توی اون سرمای شبانه توی چادر کز گرفته، نیاز دارم به بوییدن تو، تاج سر!
جونگکوک بند چرم رو به آرومی برداشت و به مچ دستش بست
_ شیشه عطر رو به آلوگونه میدم تا به دستت برسونه فرمانده
جونگکوک لبخند زد و چندین قطره اشک مزاحم روی گونه هاش رو پاک کرد، قبل از اینکه آلفای خون برای بار هزارم خجالت زدش کنه!
امگا لبخندی زد و صورت آلفا رو بالا آورد به آرومی خط فک و گونه آلفا رو نوازش کرد و در حالی که سعی می کرد صدایی صاف و بدون لرزش داشته باشه گفت
_ عزیز ترینم رو سالم برام برگردون آلفا، همین طوری که میری برگرد فرمانده، دو پا، دو دست و دو چشم!
تهیونگ مست از نوازش جفتش سرش رو به سمت دست امگا بیشتر خم کرد
_ ترسی از جا گذاشتن چشم هام توی اون سرزمین یخ زده ندارم نیمه جان، من همین الان هم زیباترین رو دیدم، بی شک چیزی از این نقش و نگار زیباتر پیدا نخواهم کرد!
YOU ARE READING
ALLIANCE/VKOOK
Fanfiction[ پیمان ] اقتباسی از عشق داریوش شاه بزرگ و شهبانو آتوسا +ایدون باد تهیونگ _ایدون تر باد جونگکوک! جونگکوک شه زاده اودریک دلداده فرمانده سپاه پدرش میشه، آلفا عاشق امگاست، پدر و مادر هیچ مخالفتی ندارن و هیچ مانعی سر راه زوج نیست اما آیا واقعا همه چی ب...