part 13_اسیر

323 52 29
                                    

❌هشدار: این پارت حاوی صحنه های تجا*ز، اجبار و خشونت می باشد، لطفا با توجه به روحیه و شناختی که از خودتون دارید پارت رو بخونید❌

پ.ن: اگر نخوندید خلاصش رو پایان پارت براتون میزارم اونو بخونید که بفهمید چی به چیه!

یک هفته بعد از روزی که مهر به پای نامه خورد، جونگکوک تمام وسایلش رو جمع کرده بود، به جای سپیدان اسب دیگه ای رو آماده کرده و برای شب به محل قرارش با آلوگونه برده بود.

سپیدان باعث می‌شد امگا به عنوان گاوی پیشونی سفید راست به راست میانه اودریک سفر کنه، پس دل از همراه همیشگیش کنده و آرزو می کرد که دوباره بتونه اسبش رو ببینه.

شهبانو برای آخرین هشدار ها به پسرش بخشی از روز اون رو به پایین ترین محل اودریک کشونده بود، جایی که به تازگی توسط جیسونگ ایجاد شده و مختص مجرمانی با چشم کور، گوش بریده شده و نقص عضو بود، شهبانو به پسرش هشدار داد که تمامی این مجرمان تنها خبطشون مخالفت با آلفای تاج دار بوده، تنها دلیل بریده شدن زبون تک تک اون بخت برگشته ها عدم سر خم کردن برای پادشاه ظالم بود و این بار سریرا بانو هشدار داد به عزیز کرده اش که اگر فرمانده خون دچار درگیری با آلفای به تخت نشسته بشه چیزی جز این عاقبت نصیبش نخواهد شد.....

شهبانو تاکید کرد که حتی اگر پسر به میدان رزم برسه در نهایت میانه اون درگیری کاری از دست آلفای خون برای امگا ساخته نیست، فرمانده چه کاری ازش بر میومد وسط جنگی که تازه اوج گرفته بود؟

آیریک مردد شد، در برابر حقیقت گفته های مادرش سر خم کرده بود و جوابی نداشت، تهیونگ هیچ کاری از دستش بر نمیومد وقتی ‌پادشاه اودریک در مقابلش قرار می گرفت!

امگا از تصمیم رفتن به میدان رزم منصرف شد، نامه پوستی حاوی مهر پادشاه رو به ته کیف حاوی وسایلش انداخت و به این دل بست که روزی، شاید سالها بعد که جنگ به اتمام می رسید، آلفای خون به دنبال رایحه اش پی اش رو بگیره.........

اما با تمام این اوصاف شهبانو موفق به تغییر تصمیم دردانه اش نشد، آیریک از کاخ فرار می کرد، نه به عنوان یک نظامی که به نبرد می رفت؛ اما قطعا به عنوان یک کشاورز، رعیت و کارگر حاشیه نشین فرار از کاخ ممکن بود، پسر ترجیح می‌داد که شبانه روز زمین رو شخم بزنه تا اینکه دست نجس هم خونش لمسش کنه!

جین اما در سکوت به سر می برد، انگار که امگا توانی برای مقابله با آلفای پادشاه نداشت، جین نه قدرت بدنی برادرش رو داشت نه جرعت بیرون رفتن از کاخی که تمام عمر درش بزرگ شده بود، جونگکوک بارها به برادرش التماس کرده بود که باهاش بره اما جین سرنوشت شومش رو قبول کرده بود.

شاید آیریک توانایی زنده موندن، زندگی کردن و به پیش رفتن به عنوان یک کشاورز رو داشت، اما امگای دافدل بی شک قبل از اینکه به مقصدی برسه در میانه راه بیمار میشد و توانش رو از دست می‌داد، آیریک حدود یک یا دو سال باید در راه می‌بود، امگای دافدل چطور می تونست دو سال تمام سوارکاری رو تحمل کنه؟ فارغ از اینکه باری عظیم به دوش برادر کوچیک ترش میشد، ته تغاری به راحتی قابلیت جلوه دادن خودش به عنوان یک بتا رو داشت اما جین بی شک از هزار فرسخی فریاد میزد که امگایی نازپرورده است!

ALLIANCE/VKOOKOnde histórias criam vida. Descubra agora