رسیدیم به یکی از پارت های موردعلاقم 🤲🏻🗿
از این پارت به بعد داستان بیشتر جهت می گیره🤧جونگکوک که سرپا شد کم کم سریرا بانو هم از ماتم و غم دور شد، کاخ دوباره رنگ زندگی به خود گرفته و جریان روزانه امور به راه بود، گرچه که تابستان اون سال خانواده سلطنتی به امدانه نرفت و به دنبال عزایی که گریبان گیر کشور شده بود در کاخ اودریک پابرجا موند.....
آیریک محبوب تر از گذشته بین مردم شناخته می شد و زبان زد هر گروهی از حاضران بازار و اودریک بود، پسر محبوب امگا ها بود و سخنانی بین مردم می چرخید که کارگران امگای آیریک از حقوق ویژه ای برخوردارن، آیریک بعد از هر زایمان به امگای تازه فارغ شده سه تا پنج ماه استراحت به همراه کیسه های گندم و برنج اضافه می داد، امگاهایی که فرزندان کوچیک داشتن تنها تا پاسی از ظهر به کار می پرداختن و تا زمان فارغ شدن مادر از کار، دایه هایی جهت نگهداری از فرزندانشون انتخاب شده بود.... آیریک بیش از هر کس دیگه ای بین مردم به حقانیت و مهر پدرش شناخته می شد و چه افتخاری بیش از این که پسر به نام پدرش ازش یاد می شد ؟!
امگا هر صبح زود از کاخ بیرون می زد به خونه کاهگلی بانو می رفت و روز هایی رو هم شب هنگام کنار بانو روی ایوان و زیر درخت گردو می خوابید، جونگکوک نسیم خنک تابستانه خونه آموزگارش روی تشک پهن شده پنبه ای به تخت چوبی و سقف کدر اتاقش ترجیح میداد، نسیم ایوان بانو بوی طراوت و تازگی می داد، عطر گیاهان دارویی خشک آویزون شده به دیوار های خونه تمام نفس آیریک رو به اسارت خودش می کشوند و پسر آروم تر از هر زمانی به خواب می رفت، جونگکوک حتی عاشق صدای مرغ و خروس بانو بود که دم دمای صبح اونو مجبور به بیداری می کرد دقیقا زمانی که شبنم صبح گاهی قابل تنفس بود!
به طور کلی آیریک روز های آرومی رو سپری می کرد، معشوق پسر هم در امان بود و چند روزی می شد که نامه جدیدی حاوی خبر سلامتی از فرمانده به دست پسر رسیده بود، امگای بارون خوشحال بود که گذر زمان به خوشی و آرامش براش سپری می شه.
اون شب، آخرین شبی بود که شه زاده با روانی آروم کنار بانو و روی ایوان به خواب رفت.....
_____________________________________
فردای اون روز آیریک که به کاخ برگشت صدای داد و فریاد برادر بزرگتر به گوش رسید، جین واضحا گریه می کرد و با صدای بلندی که از امگای دوم بعید بود فریاد می زد، جونگکوک ترسیده از اینکه بلایی به سر معشوق برادر، نامجون، اومده باشه پا تند کرد و بدون آداب همیشگی وارد اقامتگاه شهبانوی سابق شد.
نتتیس هم حضور داشت، طی این دو سال نتتیس تقریبا به زبان اودریک مسلط شده و به سبب دوری از جیسونگ با دو شه زاده سلطنتی و سریرا بانو خو گرفته بود، زن بی شک کم از خواهر بزرگ تر نداشته دو پسر امگا نبود.
BẠN ĐANG ĐỌC
ALLIANCE/VKOOK
Fanfiction[ پیمان ] اقتباسی از عشق داریوش شاه بزرگ و شهبانو آتوسا +ایدون باد تهیونگ _ایدون تر باد جونگکوک! جونگکوک شه زاده اودریک دلداده فرمانده سپاه پدرش میشه، آلفا عاشق امگاست، پدر و مادر هیچ مخالفتی ندارن و هیچ مانعی سر راه زوج نیست اما آیا واقعا همه چی ب...