جونگکوک بی توجه به جین که در سکوت و بهت زده روی تخت نشسته بود و به زمین سرد اتاق نگاه می کرد، لباس های تنش رو با پیراهن و شلوار سوارکاری چرم تعویض کرد، زنگ رو به صدا در آورد و از خدمه سفید پوش خواست که آلوگونه رو خبر کنه.نسیم خنک شبانه حالا تبدیل به سرمای زمستان شده بود، پرده های حریر پنجره به آرومی حرکت می کردن، نور ماه کم و زیاد روی زمین سرد مرمرین سایه انداخته بود، در روز های عادی خنکی کف زمین دلیلی بر احساس خوشآیند قلب دو امگا بود اما در چنین شب هنگامی چیزی جز آینده تاریک و نمور دو شه زاده رو یادآوری نمی کرد.
امگای آخر با خونسردی تمام در حین جمع کردن وسایلش رو به برادرش تشر زد.
_ تا ابد می خوای ماتم زده به در و دیوار زل بزنی؟ جلوی مادر که چلچله می کشیدی!
جین بی حواس سرش رو بالا آورد و به بارون نگاه کرد، قطره قطره اشک روی صورت سفید شده از ترسش ریخت، آستین های پیراهن کتان روشنش چروک شده بود و تماما به هرچه جلوه می کرد جز شه زاده دافدل!
_بارون..... نامجون، از دستش دادم، دارم سیاه بخت می شم، داریم سیاه بخت می شیم کوک، جیسونگ.... اون به خون می کشه هر دومون رو!
جونگکوک مکث کرد، ترس مثل ماری عظیم و زهر دار دلش رو به چنگ گرفت، چاقوی کوچیک رو توی چکمه اش جا داد و کمر راست کرد
_ نمیزارم دافدل، نمیزارم انگشتش بهت بخوره، آرزوی تنت رو به گور می بره!
آیریک ابدا به حرفی که میزد اطمینان نداشت، چه می تونست بکنه در برابر ابلیسی که به تخت پادشاهی نشسته بود؟_چیکار می خوای بکنی بارون؟ فرار؟ به کجا؟
جونگکوک لحظه ای سکوت کرد به چشم های لرزان و نگران برادرش خیره شد و لب زد
_جنگ.....
جین ناباورانه هینی کشید، دست هاشو جلوی لب هاش گرفت و حیرت زده به برادر کوچیک ترش نگاه کرد، جین به خوبی از اخلاقیات بارون آگاه بود و همین طور از جهنمی که بیرون از کاخ در جریان بود!
اگر جونگکوک از کاخ خارج می شد بی شک قبل از رسیدن به میدان جسدش به نیستی می پیوست.....جین با خشم زیادی که نسبت به کار احمقانه برادرش حس می کرد فریاد کشید
_....قبل از رسیدن به اون خراب شده چیزی جز جنازه ازت نمی مونه کوک! جنگه، چه غلطی میخوای بکنی وقتی دو قدمم از کاخ خارج نشدی تا حالا؟
آیریک با عصبانیتی که در دم گریبان گیرش شده بود تند به چهره جین نگاه کرد، اخمی به چهره نشوند و دندون هاشو روی هم فشرد،امگا متقابلا فریاد زد
_ترجیح میدم جسدم به جنگ برسه تا تن به دست لاشخوری مثل جیسونگ بسپارم!
با ورورد آلوگونه جونگکوک از جین نگران رو گرفت و اجازه سخن پراکنی بیشتر به برادرش نداد
STAI LEGGENDO
ALLIANCE/VKOOK
Fanfiction[ پیمان ] اقتباسی از عشق داریوش شاه بزرگ و شهبانو آتوسا +ایدون باد تهیونگ _ایدون تر باد جونگکوک! جونگکوک شه زاده اودریک دلداده فرمانده سپاه پدرش میشه، آلفا عاشق امگاست، پدر و مادر هیچ مخالفتی ندارن و هیچ مانعی سر راه زوج نیست اما آیا واقعا همه چی ب...