Part 15-16

124 17 1
                                    

‏Part 15

هری تو دفتر مدیر نشسته بود در حالی که نیشخند میزد و آقای گری با حرص بهش نگاه میکرد
گ:به خودت افتخار میکنی؟
ه:یه جورایی
گ:فکر کردی کی هستی پاتر؟اینجا مدرسه منه ‌‌تو داری یه تنه نابودش میکنی
ه:در جواب سوالتون من پسر جیمز پاتر ژنرال ارتش هستم و در جواب باقی حرفتون ، باعث افتخارمه که حکم ارتش یک نفره رو دارم
هری خندید و گری از جاش بلند شد و دستشو رو میز کوبید
گ:از موقعیت پدرت سو استفاده نکن پاتر. تو حق نداری به هرکس دلت خواست حمله کنی. رون الان بیمارستانه و فکش شکسته اگر دیرتر میرسیدم چشماشو کور میکردی
ه:تو چیزی که بهش ربط نداشت دخالت کرد
گ:خببب؟این دلیل میشه تا سر حد مرگ کتکش بزنی؟تو چه مرگته؟خانواده سرشناس و ارومی داری پس چرا اینقدر سرکش و پرخاشگری؟
هری در ابتدا به کلمه سرشناس و بعد اروم پوزخند زد و این خشم اقای مدیرو بیشتر کرد
ه:این براش درسی میشه که سرش تو کون خودش باشه
گ:مودب باش. به پدرت زنگ زدم داره میاد اینجا امیدوارم برای رفتارت دلیل قانع کننده ای داشته باشی
رنگ از رخسار هری پرید.انتظار داشت که طبق معمول به لیلی زنگ بزنن اما اونا مستقیم به جیمز زنگ زدن
ه:چرا اینقدر احمقی.. اون سره کاره نمیتونه بیاد
گ:وقتی جدیتمو دید تصمیم گرفت مرخصی بگیره
هری با ترس از جاش پرید که صدای باز شدن در اومد و فهمید دیگه برای فرار کردن از این گندی که بالا اورده خیلی دیره. اون حتی جرعت نکرد که برگرده و با پدرش رو در رو بشه و سره جاش خشکش زد
ج:وقتی تماس گرفتید با سرعت اومدم
جیمز داخل شد و به صورت هری که کبود و زخمی بود نگاه کرد.حتی بدون نگاه کردن به چشماش میشد فهمید که چقدر کفری عه
گ:متاسفم که مجبور شدید بیاید. من باید صحبت های جدی ای با شما داشته باشم
ج:کی این بلا رو سر پسرم آورده؟
گ:بهتره بگین اون چه بلایی سر همکلاسیش آورده؟
ج:آسیب جدی دیده؟
گ:آخرین باری که خبر گرفتم فکش شکسته بود و فاصله خیلی کمی با کور شدن داشت اما الان باید تو اتاق عمل باشه
جیمز با غضب به هری نگاه کرد و اون از ترس یک قدم عقب رفت
ج:کدوم بیمارستانه؟
گ:براتون توضیح میدم اما الان بحث ما پسره دسته گلتونه
به هری اشاره کرد و جیمز بیشتر عصبی شد
گ:ما دیگه از دستش خسته شدیم. تو صحبت های قبلی که با همسرتون داشتم بهش گفتم که هری داره تمام فرصت هاشو از دست میده و با این روند ما مجبوریم عذرش رو بخوایم
جیمز نفس عمیقی کشید
ج:مشکلی نیست اخراجش کنید اما دیگه کی قراره بهتون کمک مالی بکنه مستر گری؟
گ:دارید بهم باج میدید؟
ج:فقط یک یادآوری کوچیک بود در ضمن اون پسرِ یک مرد نظامیه مردی که بخوام صادق باشم اصلا اوضاع اعصابش آروم نیست و...
جیمز جلو رفت و تو چشم گری نگاه کرد
ج:اون یک سربازه و حتما دلیلی داشته که اینکارو کرده پس جای اون تو این مدرسه درب و داغون نیست
گری آب دهنش رو غورت داد و با صدای لرزون ادامه داد
گ:با این حال من تصمیم دارم اونو دوهفته اخراج کنم و شما باید دربرابر خانواده ویزلی هم جوابگو باشید
ج:ویزلی؟ارتور ویزلی؟
گ:بله اسم پدر خانوادست هری پسره کوچیک، رونالد ویزلی رو مورد ضرب و شتم قرار داده
جیمز با عصبانیت به سمت هری برگشت و هری از ترس عقب عقب رفت و رو صندلی افتاد.چشمای پدرش پر از خشمِ فوران کرده بود و میدونست اگه موقعیتشو داشته باشه همین الان اونو وسط مدرسه تیکه تیکه میکنه. جیمز با حرص از وسط دندوناش گفت
ج:اگه میخای اخراجش کنی سریعتر کاراشو انجام بده چون باید پسرمو ببرم خونه
در حالی که با خشم به هری نگاه میکرد گفت و گری پرونده رو امضا کرد و اون دو هفته اخراج شد
ج:بلند شو
مچ هری رو گرفت و با قدرتی که داشت اونو دنبال خودش به بیرون دفتر کشوند
ج:بلایی به سرت میارم که بفهمی چه غلطی کردی
جیمز گفت و هری از ترس خودشو جمع کرد و
تو ماشین نشست و حرکت کرد

More painful than before Where stories live. Discover now