Part 59-60

71 9 6
                                    

Part 59

باید یاداوری کنم که دبیرستان فاجعست. فکرشو بکن؛ مجموعه ای از آدمای مختلف که هرکدوم یه سازی میزنن و تو تصمیم میگیری که باهاش برقصی یا همون یارو تو خودت جا بدی...طبق آمار جهانی درصد کشته شدن شما تو مدرسه خیلی بیشتر از کشته شدن توسط یک خرسه.با این حال؛امیدوارم منظورمو از فاجعه امیز فهمیده باشید.این واژه به تنهایی میتونه روزتو خراب کنه.حالا فکر کن تو یه پسر منفور باشی که از قضا بعد از دو هفته اخراج با دوست پسرش به مدرسه برگشته.واقعا عالیه مگه نه؟
ه:میخام برم خونهههه
هری سرشو رو نیمکت میکوبیدو غر میزد
د:ولی برای روز اول اونقدرم بد نبود
ه:بد نبود؟بچ تو تو چه دنیایی زندگی میکنی؟
د:تو دنیایی که مادرا بچه هاشونو برده جنسی میکننو پدرا معتادو خطرناکن پس بهم اعتماد کن هری، جای تو همین الان خیلی خوبه
دراکو با ریلکسی گفتو از ساندویچی که لیلی براش درست کرده بود یه گاز زد
ه:منطقیه.قانع شدم.اما هنوز میخام برم خونه
د:بیخیال من انتظار داشتم خیلی بدتر از این پیش بره
ه:دراکو!دقیقا منتظر چی بودی؟اون از صبح که هرماینی رید تو اعصابمون،کل روزم که همه بهمون نگاه میکردنو پچ پچ میکردن
د:ببین هری،من رفتار هرماینیو تایید نمیکنم اما میتونم بفهمم چقدر از اینکه از دستت داده ناراحته.اینقدر نبودت بهش فشار آورده که رفته با ویزلی دوست شده.اخه سگ به اون پا میده؟
ه:فکر نمیکنم از لج من رفته باشه با رون.به نظر میاد واقعا دوسش داره
د:دود،من خودم عاشقم میتونم آدم محتاجو از عاشق تشخیص بدم
ه:هوم،شاید حق با تو باشه
د:پس لطفا باهاش صحبت کن.بیا.با گوشی من بهش پیام بده.باهاش پشت مدرسه قرار بزارو صحبت کنید
هری سرشو تکون دادو گوشیو از دراکو گرفتو پیام داد
(متن پیام)
سلام هر،هریم.دوست دارم راجب مسائل پیش اومده باهم حرف بزنیم.فکر میکنم رفتارمون در مواجه با این موضوع بچگانه بود.لطفا بعد مدرسه بیا جای همیشگی تا باهم حلش کنیم.اینو از دوسته چند سالت بپذیر

پیامو ارسال کردو دراکو گونشو بوسید
د:ممنون که مثل یه مرد رفتار میکنی نه یه پسر بچه ی کوچولو
مدرسه تموم شده بود.هریو دراکو از در بیرون اومدنو هرماینیو رونو دیدن.دختر مغرور با چشم غره نگاهشو از دراکو گرفتو لبای رونو بوسیدو ازش جدا شدو به سمت پشت مدرسه رفت
د:این نگاهش یعنی تنها بیا.تو برو.اینجا منتظرت میمونم
ه:باشه.زود برمیگردم
د:عجله نکن.منم با ویزلی یه گپی میزنم
ه:بهش اعتماد ندارم پس مواظب خودت باش
د:نگران من نباش.برو لاو
هری از دراکو جدا شدو به سمت پشت مدرسه حرکت کرد.تو راه بود که صدای فریاد هرماینیو شنید.با دو به سمتش رفتو دید که جینیو همراه خودش میکشه و فرار میکنن
ه:چیشده؟؟چه اتفاقی افتاده؟
جینی ترسیده بودو لباسشو با دستش نگه داشته بود.خودشو تو بغل هری انداختو با گریه گفت
ج:من.من.منتظر رون.بودم اما...اون،اون،بهم،بهم دست زد
هری با چشمای گرد شده به هرماینی نگاه کرد تا توضیح بده
هر:ویکتور کرام.وقتی رسیدم داشت لمسش میکرد.وقتی منو دید فرار کردو به اونور دوید
خون تو رگای هری خروشید چون تحمل کردم اسم این ادمم اونو عصبی میکرد و حالا که دختریو دیده که پر واضحا ترسیده و مورد سواستفاده اون هیولا قرار گرفته نمیتونه ساکت بمونه و باید کار کنه
ه:این پسره ی عوضی رو میکشم
هری وسایلشو رو زمین پرتاب کردو به سمت جایی که هرماینی اشاره کرد دوید
هر:هری،نرو،باید به مدرسه خبر بدیم تو نمیتونی حلش کنی
ه:جینیو به مدرسه برسون خودم حلش میکنم
داد زدو با تمام سرعتش دوید.هرماینی با نگرانی بهش نگاه میکرد چون میدونست تا ویکتورو نکشه اروم نمیشه اما قسمت دردناک ترش این بود که میدونست این عصبانیت منشا خاصی داره و مطمئنه اون منشا جینی نیست....

More painful than before Where stories live. Discover now