Part 79-80

53 10 7
                                    

Part 79

هری کتو شلوار مشکیشو پوشیدو جلوی آیینه ایستادو به خودش خیره شد. لب هاش انحنایی به سمت پایین داشت و چشماش غم رو منعکس میکرد اما حتی ذره ای چین خوردن اشک تو جنگل آتشینش دیده نمیشد
ه:تو رغت انگیزی
صدایی میومد. از کنار گوشش صدایی میومد. شبیه صدای خودش بود...منم؟ این صدای منه؟ افکارش دور سرش میچرخید و گیج میشد اما نه..کنار گوشش نبود. این صدای لعنتی تو سرش شروع به حرف زدن کرده بود
-هریه بیچاره،همه تنهات گذاشتن،تو تنهای تنهایی،تو لایقه تنهایی ای،تو همه چیزو خراب میکنی،تو لایقه این دردی
لب هاش میلی به حرکت نداشت اما ذهنش دستور میداد تا سکوتشو بشکنه
ه:من لایقه این دردم
-تو یه پسر بچه ی کوچولویی که حقشه تحقیر بشه.تو باید تنبیه بشی.تو یه لوسه ضعیفی که هیچکسو نداره
ه:من یه آدمه ضعیفم
صدایی ک در گوشه ای از اتاق میومد توجه پسر مو بلوند داخل اتاق رو جلب کرد
د:هری؟با کی حرف می‌زنی؟
دراکو که رو تخت نشسته بود پرسید اما بی اعتنا به پسرک، صدای داخله سرش ادامه داد
-تو یه احمقی که هنوز باهاش تو یه تخت میخابی.تو لایقه آدمایی مثله اونی،فکر میکنی عاشقته؟احمق احمق احمق
د:باهام صحبت نمیکنی نه؟
دراکو با ناامیدی گفتو از جاش بلند شدو جلوی هری ایستاد
د:دیگه دوسم نداری درسته؟تو ازم متنفری؟
چشمای هری ناراحتی رو تو صورت بلوندی میدید اما نمیتونست جوابشو بده چون صدای تو سرش این اجازه رو بهش نمیداد
-اون مقصره.اون مادرتو ازت گرفت.نباید تو زندگیت بمونه
هری بدونه هیچ حرفی به دراکو خیره مونده بودو اشک‌تو‌چشماش حلقه زده بود
-تو دوسش داری هری؟تو اون بلوندیه لعنتیو دوست داری؟
ه:دارم
د:چی داری؟
هری جوابه صدای تو سرشو دادو اشک ریخت و بلوندی هیچ ایده ای نداشت ک جوابی ک داد برای اونه یا با تخیلیاتش حرف میزنه
-تو فقط یه احمقی هری،یه احمقه ضعیف
ه:من یه احمقم،من یه موجوده ضعیفم
د:نه نیستی،تو یه احمق نیستی.تو عشقه زندگیه منی.من بدون تو نمیتونم نفس بکشم
دراکو با نگرانی صورت هریو تو دستاش گرفت اما حتی این لمس پر از محبت و نگرانی هم کمکی بهشون نمیکرد
-داره گولت میزنه هری،بخاطره عذابه وجدانی که داره اینارو میگه،اون هیچ وقت دوست نداشته و هیچ وقتم دوستت نخواهد داشت.اون یه دروغگوعه درست مثل مادرش
هری هق هق کردو دراکو خواست بغلش کنه اما هری خودشو عقب کشیدو ازش فاصله گرفت
د:ازم دوری نکن.خواهش میکنم
دراکو با بغض گفتو هری به بی صدا گریه کردن ادامه داد
-تو نفرین شده ای هری.تو همه چیزو خراب میکنی،تو به آدمایی که دوست داری آسیب می‌زنی
ه:نمیخام،نمیخام بهش آسیب بزنم
د:به کی؟
-اون لایقشه.اون لایقه مجازاته
ه:نه،من دوسش دارم
د:هری؟با کی حرف می‌زنی؟
-اون دوستت نداره.اون باید بمیره
ه:خفه شو خفه شو خفه شووو
هری فریاد زدو دستشو به در کوبیدو دراکو از ترس بالا پرید
د:من،من،منکه چیزی نگفتم
ه:خفه ش
هری با گریه گفتو دراکورو هول دادو اون به تخت خوردو زمین افتاد
د:اخ دستم
هری ترسیده بود.اون نمیخاست به دراکو آسیب بزنه.اون نمیتونست تنها کسی که براش مونده رو مقصر بدونه پس بدون هیچ حرفی با سرعت و با ترس از پله ها پایین رفت
س:هری ؟
سارا که دید هری در حالت طبیعی نیست دنبالش دویدو دستشو کشید
س:هری چیشده؟
ه:داره حرف میزنه.داره تو سرم حرف میزنه
س:کی هری؟
ه:اون.اون داره حرف میزنه،من نمیتونم تحملش کنم.من نمیخام این دردو تحمل کنم.خواهش میکنم از سرم بکشش بیرون
هری گریه میکردو آروم آروم رو زانوهای سستش خم میشد
س:هیششش اون دیگه نمیتونه باهات حرف بزنه.اون نمیتونه اذیتت کنه.من پیشتم
سارا هریو بغل کردو کنارش رو زمین نشست با اینکه حتی نمیدونست هری درمورد کدوم صدا صحبت میکنه
ه:اون داره آزارم میده
تو بغله سارا هق هق کردو اون پشتشو ماساژ داد
س:چیزی نیست پسرم.من پیشتم.کسی نمیتونه بهت آسیب بزنه
ه:من نتونستم با مادرم خداحافظی کنم.حالا اون،اون که تو سرم حرف میزنه،اون داره مجازاتم میکنه
س:کسی حق نداره تورو مجازات کنه هری چون تو مسئوله مرگه مادرت نیستی.اون بخاطره سرطان مرد.این ربطی به تو نداره
ه:اما من نتونستم براش پسره خوبی باشم
س:اون به تو افتخار میکرد هری.اون همیشه بهت افتخار میکنه و ازت انتظار داره خودتو جمو جور کنیو مراسمه امروزو به بهترین شکل اداره کنی
ه:من نمیتونم
س:میتونی.اینکارو باید بخاطره لیلی بکنی
وجود هری پر از خستگی و زخم باز بود اما حرفای سارا هم به نظرش منطقی میومد چون اون معتقد بود این تنها کاریه که میتونه برای مادرش بکنه پس سرشو تکون دادو اشکاشو پاک کرد
ه:من اینو به مادرم بدهکارم
سارا کمکش کرد از جاش بلند شه و در همین حین چشمش به دراکوافتاد که با چشمای خیسو صورت بی روحی آماده شده بود و گوشه ای ایستاده بود
د:من امادم
س:خوبه عزیزم.بهتره راه بیوفتیم
با هم سواره ماشین شدنو به سمته مراسمه خاکسپاری رفتن

More painful than before Où les histoires vivent. Découvrez maintenant