Part 37-38

95 11 3
                                    

Part 37

هری جلوی دراکو ایستاده بودو سعی میکرد پنهانش کنه هرچند که کار بی فایده ای بود چون تو حمومی با طول و عرض حمام اونا وجود دوتا ادم غیرقابل انکار بود
ل:هری؟برگشتی؟
لیلی وارد شدو وقتی جفتشونو تو حموم دید دستشو رو صورتش گرفت و سرشو به جهت مخالف کج کرد
ل:هری بعدا راجب اوضاع پیش اومده حرف میزنیم و باید توضیح بدی اما الان دراکو باید سریعتر بره جیمز نباید اونو ببینه
حوله رو به سمتشون پرت کرد تا سریعتر خودشونو بپوشونن
ه:عزیزم باید بری
ج:هری؟پسره ی احمق
جیمز داخل اتاق شدو اولین چیزی که به فکر هری رسید تا از رخداد یک فاجعه جلوگیری کنه هول دادن دراکو پشت در حموم و ایستادن خودش تو چهارچوب در بود
ه:قربان
جیمز که مثل یک گاو وحشی نفس میکشید رو به روش ایستادو یک سیلی محکم بهش زد که دور از انتظار هری نبود اما لیلی از ترس بالا پریدو به صدای اکو شده ی سیلی گوش داد
ج:این بخاطر اینکه از فرمانم سرپیچی کردی وقتی خیلی واضح گفتم حق نداری پاتو از اتاق لعنتیت بیرون بزاری
هری به سمت جیمز برگشتو با خشم بهش نگاه کرد اما فرصت نکرد واکنش نشون بده چون اون یه سیلی محکم تر بهش زد
ج:این بخاطر اینکه مجبور شدم توی حقیرو در الویت قرار بدمو خدمت به کشورمو دوم
انگار فک هری کند تر از دستای جیمز عمل میکرد چون قبل از منعقد شدن کلامش جیمز سومین سیلیو به هری زد
ج:اینم بخاطر فرار از خونه
صدای سیلی ها مثل یک ریتم یک اهنگه بی محتوا تو خونه میپیچید و جیمز بدون کوچک ترین رحمی چهارمین سیلیو به هری زد
ج:اینم بخاطر ناراحت کردن مادرت
با تموم شدن سیلی ها خون از دماغ هری سرازیر شده بودو رد انگشتای جیمز رو صورتش مونده بود.هری دندوناشو رو هم فشار دادو با اشکی که تو چشاش حلقه زده بود به جیمز خیره موند.قطعا حرفی برای زدن داشت اما احتمال اینکه جیمز قاتی کنه و وارد محوطه حموم بشه و دراکو رو ببینه ریسک بزرگی بود پس سکوت کرد تا خشمش فروکش کنه
ج:عذرخواهی کن
هری سکوت کردو انگشتاشو مشت کرد درسته که اون تصمیم گرفته بود سکوت کنه اما جیمز مثل بنزین اتش خشم هریو بیشتر و بیشتر میکرد
ج:گفتم معذرت خواهی کن
ه:نه
شاید حاضر جوابی برای مردی مثل جیمز یک حرف احمقانه و از سر بی تجربگی بوده باشه اما هری با سکوتش از قبل اعلام کرده بود که قصد درگیری نداره و این جیمز بود که بحثو ادامه میداد
ج:که عذر خواهی نمیکنی!جالبه
جیمز با ارامش یک قدم به هری نزدیکتر شد طوری که دقیقا چشم های خشمگینش در مقابل جنگل یاغی هری قرار گرفت.جیمز میدونست که اصرار به عذرخواهی تفاوتی ایجاد نمیکنه و هری بازم سکوت میکنه پس دستشو با شتاب بالا اورد و یه مشت تو صورتش زدو پسره بیچاره پخش زمین شد
ج:از مافوقت سرپیچی میکنی؟
ل:نه جیمز خواهش میکنم
لیلی جلوی هری نشستو دست جیمزو گرفتو التماس کرد تا مشت جدیدی حواله صورتش نکنه و این موضوع غرور هریو بیشتر از قبل خدشه دار کرد طوری که با وجود خون دماغ و خونی که به لطف جیمز از گوشه ابروش روان شده بود، کوچک ترین اهمیتی نداشت
ل:اون متاسفه،خواهش میکنم کتکش نزن
ج:اینا تقصیر توعه،تو اونو لوس بار آوردی
ل:متاسفم عزیزم متاسفم التماست میکنم تمومش کن
لیلی اشک میریختو به پاهای جیمز افتاده بود
ج:تو رغت انگیزی پسر
نگاه تحقیر امیزی به هری کرد که با وجود حجم زیادی از خون رو صورتش همچنان با خشم بهش نگاه میکنه.جیمز از اتاق بیرون رفت و صدای کوبیده شدن در خونه و بعد کشیده شدن چرخ ماشین روی اسفالت اومد
ل:هری
لیلی سعی کرد صورت هریو لمس کنه اما اون عقب کشید و چشماشو روهم فشار داد.خدا میدونه چقدر تلاش کرد جلوی اشکاشو بگیره یا خودشو کنترل کنه که ژنرال پاترو نکشه
ل:متاسفم،همش تقصیره منه نباید خبرش میکردم..من..من فقط ترسیده بودم
لیلی سر هریو تو دستاش گرفتو دستاش از خونی که از صورتش سرازیر بود قرمز شد
ل:متاسفم متاسفم
لیلی هق هق میکردو سعی میکرد با دستمال خونِ رو صورتشو پاک کنه اما نگرانی هری درحال حاضر ربطی به شرایط جسمیش نداشت
د:هری؟
دراکو با ترس و لرزان از پشت در بیرون اومدو جلوی هری رو زانوهاش نشست
د:نباید.نباید میاوردمت خونه.متاسفم.اینا تقصیر منه
هری سکوت کرده بودو بدون هیچ صحبتی دستشو به سمت دراکو دراز کرد و اونو تو بغلش کشید
د:ف..فکر کردم..فکردم کردم جات اینجا امنه
لرزش به وضوح تو دستای دراکو نمایان شده بود و این تنها ترسه هری بود.اینکه پسری که دوسش داره اینقدر بترسه که شروع به لرزیدن کنه پس بدون در نظر گرفتن شرایط مسخره خودش با دستش دراکورو تو بغلش گرفت و نوازش کرد
د:اینا همش تقصیر منه.اون باید منو بجای تو میزد.خدا لعنتم کنه
دراکوی مظلوم گریه میکردو خودشو سرزنش میکرد با اینکه هری سعی میکرد با نوازش هاش ارومش کنه اما بی تاثیر بود
ل:اینا فقط بخاطر منه.همینجا بمون دراکو و مواظبش باش.زود برمیگردم
لیلی فین فین کردو با دو از پله ها پایین رفت. دراکو دستای هریو تو دستش گرفته بودو میبوسیدو گریه میکرد.هری سعی کرد آرومش کنه و با سختی و درد شدید فکش گفت
ه:اینا.تقصیر.تقصیره تو نیست
بخاطر درد صورتش نمیتونست درست صحبت کنه و این قلب بلوندی رو بیشتر از قبل به درد میاورد
د:صحبت نکن.اجازه بده مادرت برگرده قطعا رفته دارو بیاره
داشت بلند میشد تا به کمک لیلی بره اما هری دستشو گرفت و مانعش شد
ه:نرو،لطفا
د:من جایی نمیرم فقط میخام به مادرت کمک...
ه:خواهش میکنم
هری ملتمسانه خواهش کرد و دراکو سرشو تکون دادو دوباره نشست
د:تنهات نمیزارم
اشک از گوشه چشم هری سرخوردو به دراکو زل زد. شاید تمام مدت تلاششو کرده باشه گریه نکنه اما اون اشک لعنتی همه چیو خراب کرد و از چشمش لبریز شد پس حالا میتونست با خیال راحت گریه کنه و خودشو تخلیه کنه
د:میدونم،میدونم چه حسی داره
دراکو متقابلا لبریز از بغض شد اما جلو رفتو اشکشو پاک کردو گونشو بوسید
د:تاوان اینکارشو پس میده.بهت قول میدم
لیلی سریع وارد اتاق شدو جعبه کمک های اولیه رو باز کردو پنبه رو اغشته به بتادین کرد
ل:پسرم.این یکم درد داره اما لطفا تحمل کن
پنبه رو روی زخم هری گذاشتو اون از بین دندوناش هیس کشید
ل:مجبور شدم خبرش کنم.منو ببخش
هری هیچی نمیگفتو فقط دسته دراکو گرفته بودو فشارش میداد.لیلی دیگه چیزی نگفتو زخم هریو تمیز کرد

More painful than before Where stories live. Discover now