Part 29-30

102 13 0
                                    

Part 29

هری به اتاقش برگشته بودو شوکه بود چون حتی فکرشم نمیکرد که حسی بینشون شکل گرفته باشه انگار همه چیز با سرعت نور جلو رفته بود و نمیتونست بپذیرتش،اما اگه این فقط یه احساس زودگذر یا از سر کنجکاوی بود چرا قلبش با شدت به قفسه سینش میکوبید و احساس بدی داشت؟حتی قدم زدن از سر تا ته اتاق و تکراره مسیره رفته و برگشتن ازش علامت سوال هارو رفع نمیکرد
ه:اما چطور ممکنه؟
دستشو عصبی تو موهاش فرو کردو راه میرفتو بلند بلند فکر میکرد
ه:من اونو بوسیدم،اونم منو بوسید
همینطور قدم میزدو صحبت میکرد
ه:من چه گندی زدم؟منه لنتی چه گندی زدم؟
رو تخت نشستو با دستاش موهاشو گرفت
ه:داری چه گوهی میخوری پسر؟
صدای افکار هری بلند تر از تصورات خودش بود و همین موضوع لیلی رو با چشمای خواب آلود به اتاقش کشوند
ل:هری؟
ه:هی مامان هی
هری بالشتو رو شلوارش گذاشتو هول جواب مادرشو داد
ل:داری چیکار میکنی؟ساعت ۴ صبحه
ه:هیچی هیچی همه چی اوکیه
لیلی یه تای ابروشو بالا دادو با شک وارد اتاقش شد
ل:چیرو ازم قائم میکنی؟
به بالشت اشاره کردو هری شرمنده گردنشو خاروند
ه:مامان.این یه مسئله پسرونست
ل:اوه..اوهههه.شت،متاسفم
لیلی که تازه متوجه شده بود چیشده عقب رفتو هری دستشو به تاسف رو چشماش گذاشت.واقعا تو بدبختی های امشبش فکرِ «جقی بودن» توسط مادرشو کم داشت
ه:هوف عالیه واقعا عالیه
ل:ببین عزیزم چیزی نیست.من اصلا چیزی ندیدم
ه:باشه
هری به باشه ای اکتفا کردو از پنجره به بیرون نگاه کرد
ل:اما برام واضحه که تحریک شدنت همه ی داستان نیست پس بهم بگو چیشده؟
ه:مامان،واقعا نمیخام کلمه ای که به کار بردیو هیچوقت دیگه بشنوم چون بر خلاف تصورت من یه جقی نیستم
لیلی اروم خندید اما بخاطر نگاه های هری دستشو رو لباش گذاشت و خندشو پنهان کرد
ل:منم همچین فکری نکردم پس لطفا توضیح بده چیشده تا بدونم
هری دوباره خودشو رو تخت ولو کرد و با مشتش چند بار اروم به پیشونیش کوبید
ه:مامان من یه گند خیلی بدی زدم
ل:چیشده هری؟داری نگرانم میکنی
لیلی کنار هری رو تخت نشست چون قیافه پسرش خبر از یک ماجرای دراز میداد که سرپا نمیشد بهش گوش داد
ه:مامان قول بده خیلی واکنش نشون ندی
ل:باشه
ه:دراکو رو که میشناسی؟
ل:اوه بلوندی.معلومه که میشناسمش
ه:اون امشب بهم گفت عاشقم شده
ل:بلادی هل؟
لیلی با چشمای گرد شده گفتو به هری نگاه کرد
ه:منم بوسیدمش‌
ل:اوه مای گادددد.بلادی هلللل
هری چشماشو خمار کرد و چند ثانیه به صورت وحشت زده ی مادرش خیره شد
ه:ممنون که واکنش خیلی شدیدی نشون ندادی
هری با کنایه گفتو پوکرفیس به مادرش زل زد
ل:ببخشیدببخشید.اما،من نمیدونستم تو گی ای
انگار این جمله همونی بود که هری دنبالش میگشت پس رو زانو هاش بلند شد و دستاشو به نشونه تایید باز کرد
ه:دقیقا،لعنتی دقیقاااا چون من گی نیستم
ل:عام.متوجه نمیشم
ه:ببین ما هرشب همو میدیدیمو اون امشب بهم ی دفتر داد تا وقتی نمیتونیم باهم حرف بزنیم برای هم بنویسمو امشب تو‌دفتر نوشت که عاشقم شده
ل:و بعد تو بوسیدیش؟
هری سرشو به مثبت تکون داد
ل:اونطور که من فهمیدم اون بهت اعتراف کردو توهم بوسیدیش پس مشکل چیه؟
ه:مشکل؟مشکل چیه مامان؟من گی نیستممم
ل:پس چرا بوسیدیششش؟
هری چند لحظه به فکر فرو رفت.پس جدی برای چی بوسیدش؟این واقعا سوال بحث برانگیزیه چون اگه نمیخواستش چرا به عقب هولش نداد؟چرا پسش نزد؟چرا متقابلا بوسیدش؟
ل:تو اونو بوسیدی،یعنی توام یه حسایی بهش داری
ه:اما،من،واقعا نمیدونم
لیلی دست هریو گرفت که به وضوح گیج شده و نمیتونه شرایطو هندل کنه و رو تخت نشوندش
ه:ببین پسرم این مشکلی نداره.اگر واقعا دوسش داری من ازت حمایت میکنم
ه:مامان من واقعا نمیدونم.گیج شدم
ل:نباید گیج بشی.لطفا درست فکر کن.تو بلوندیو دوست داری؟این بوسه برات معنی خاصی داشت؟
ه:من ازش خوشم میاد اما،اما تا حالا با هیچ پسری تجربش نکردم من دخترا رو دوست دارم
ل:طبق چیزی که دیدم یه حسی بهش داری
به شلوار هری اشاره کردو باعث شد اون خجالت زده بشه
ه:خیلی خب حالا؛هی به روم بیار
لیلی خندیدو هریو بغل کرد
ل:من کونتو شستم بچه جون،چیزی نیست که من ندیده باشمش
ه:مامان عههه
هری خودشو از بغل لیلی بیرون کشیدو اون همچنان با خوشرویی بهش لبخند میزد
ل:این اشکالی نداره پسرم.اگر دوست داری فردا دعوتش کنو بشینین راجبش حرف بزنین
ه:اما مامان من هنوز مطمئن نیستم
ل:پس خوب فکر کن.اگر حس میکنی اشتباه کردی یا یه حس زودگذره باید به بلوندی بگی چون هرچقدر تورو دوست دارم نسبت به بچه مردم هم مسئولم و نمیتونم اجازه بدم احساساتش شکسته بشه
ه:من میترسم بهش آسیب بزنم.من دارم به همه آسیب میزنم
ل:هری پاتر،این دفعه آخرت باشه که این حرفو می‌زنی تو یه پسر خوبی که تو سن بلوغی
ه:فقط تو همچین حسی داری
لیلی دستشو رو دستگیره گذاشتو درحالی که درو میبست زمزمه کرد
ل:شاید این بوسه نشون میده که من تنها کسی نیستم که این فکرو میکنه
ابروهاشو بالا پایین کردو درو بستو هریو با کلی فکرو خیال تنها گذاشت

More painful than before Where stories live. Discover now