Part 75
لیلی از بیمارستان مرخص شده بود اسنیپ اونارو به خونه آورد هری مادرشو تو بغلش گرفته بودو دراکو جلو نشسته بود
ا:هری کاش میومدین پیشه من
جوابی ندادو فقط به مادرش نگاه میکرد پس دراکو جواب داد
د:ممنون استاد اما اینطوری راحت تریم
ا:زمانی که میرین مدرسه امتحان بدین من پیشش میمونم
د:از لطفتون ممنون ولی من خونه میمونم میتونم با تجدیدی ها امتحان بدم
ا:نه تو شاگرد اولی نمیتونی اینکارو بکنی
ه:هیچکدومتون کاری نکنین من خودم ازش مراقبت میکنم
ماشین ایستادو هری اجازه نداد هیچکس حرفی بزنه و لیلیو بلند کردو به سمت خونه رفت
د:ممنون استاد من باهاش صحبت میکنم الان حالش خوب نیست نمیتونم بهش فشار بیارم
ا:درکش میکنم شمارمو داشته باش برای موقعی که نیازم داشتین من هرروز بهتون سر میزنم
د:ممنون
دراکو پیاده شدو پشت هری دوید داخل خونه هری لیلیو به اتاق خودش بردو رو تخت درازش کردو پیشش نشستو دستشو گرفت مادرش بی حال چشماشو وا کردو به هری لبخند زد
ل:خوشحالم که میبینمت
ه:چرا بهم نگفتی؟
ل:دیگه امیدی بهم نبود میخاستم زمانی که دارمو با پسرام بگذرونم
ه:تو باید بهم میگفتی
ل:هیشش گریه نکن عزیزم
لیلی دستشو رو صورت هری کشیدو اشکشو پاک کرد
ل:هممون یه روز میمیریم این برام مهم بود که روزای اخرمو خوب بگذرونم من از کناره تو و دراکو بودن لذت بردم خوشبختیه تو تنها چیزی بود که من میخاستمو قبله مرگم تونستم ببینمش حالا میتونم راحت بمیرم
ه:تو قرار نیست بمیری تو خوب میشی
ل:پسرم باید قوی باشی
ه:من نمیزارم این اتفاق بیوفته باید یه راهی باشه
هری سردرگم گریه میکرد لیلی دستشو کشیدو تو بغلش گرفت
ل:من خوشحالم هری همین کافیه
ه:نه تو قرار نیست بمیری
هری خودشو تو بغل لیلی مچاله کردو سرشو رو قفسه سینش گذاشتو گریه میکرد
ل:یه روز اقا خرگوشه رفتش سراغه موشه(سرفه) موشه پرید تو سوراخ خرگوشه گفت اخ
لیلی برای هری شعریو خوند که وقتی بچه بودو از چیزی ناراحت بودو بهش پناه میاورد میخوند این شعر همیشه همراهش بودو لیلی با خوندش حواسه هریو از ناراحتیش پرت میکرد اما این برای وقتی بود که یه پسره کوچولو بودو نگرانی هاش افتادن از دوچرخه یا ورود به مدرسه بود حالا اون داشت مادرش و تنها کسی که براش باقی مونده بودو از دست میدادو هیچکاریم ازش برنمیومد
ل:هری باید بهم یه قولی بدی باید به زندگیت ادامه بدیو به جیمز اثبات کنی یه پسره ضعیف نیستی اون باید بفهمه که تو چقدر با استعدادو توانمندی میخام موفق باشی جوری که اسمت سره زبون بیوفته و همه از پیشرفتت انگشت به دهن بمونن
ه:باهام اینجوری حرف نزن تو زنده میمونیو همه ی اینارو میبینی
ل:هری من وقت ندارم اینو بفهم
لیلی با جدیت گفتو باعث شد لبای هری از گریه و بغض بلرزه
ل:متاسفم متاسفم عزیزم میشه فقط بهم قول بدی؟
دستشو رو صورتش کشیدو خواهش کرد هری سرشو به مثبت تکون دادو لیلی لبخند زد
ل:ممنون یادت باشه که حواست به دراکو باشه اونم پسره منه باید مواظبش باشی
دراکو پشت در ایستاده بودو به صحبتای هریو لیلی گوش میدادو بی صدا اشک میریخت
ه:مامان ما
صدای زنگه در هریو متوقف کرد دراکو پشت در از جاش پرید معمولا کسی این وقته روز به خونشون نمیومد پس از پله ها پایین رفت تا درو باز کنه
ه:لاو کیه؟
هری از طبقه ی بالا داد زدو دراکو درو باز کرد
د:مامان؟مستر پاتر؟
نارسیسا کناره جیمز ایستاده بودو دراکو با دیدنشون کناره هم شوک زده شد
ن:دراکو؟
جیمز به نارسیسا نگاه کردو بعد به دراکو
ج:دراکو پسره توعه؟
د:مامان داری چیکار میکنی؟
ن:اوه نه تو با پسره جیمز رابطه داری؟
هری که از دراکو جوابی نگرفته بود از پله ها پایین اومدو با دیدن جیمز کناره نارسیسا جا خوردPart 76
ه:شماها اینجا چیکار میکنین؟
ج: اومده بودم با لیلی صحبت کنم.من یه خونه ی جدید اونوره پل خریدم میخاستم این خونه رو به شما بدم.باید راجبه تقسیم اموال صحبت کنیم
ه:تو واقعا بی چشم و رویی،تو میدونستی اره؟
ج:چی میگی پسر؟
ه:جوری رفتار نکن انگار بی خبری عوضی
هری جلو رفتو جیمزو به عقب هول داد.دراکو از پشت گرفتشو مانع شد
ه:تو اونو به کشتن دادی.تو اونو مریض کردی.ازت متنفرم ازت متنفرممم
ج:داری راجبه چی حرف میزنی پسره ی احمق؟
ه:اون با توعه؟با این به مادرم خیانت میکردی؟اره؟
به نارسیسا اشاره کردو فریاد میزد
ه:یو بچ،میکشمت.توی لعنتیو میکشم
هری به سمته نارسیسا حمله کردو اونو زمین انداخت
د:هریییی
از دراکو رد شدو دنباله نارسیسا میرفت که خودشو رو زمین میکشید تا از هری فرار کنه
ه:توی بچ مادرمو مریض کردییی
هری خواست به نارسیسا حمله کنه که جیمز به عقب هولش داد
ج:داری چه گوهی میخوری هری؟
ه:دهنتو ببندد.بخاطر تو این بلاها سرمون میاد.بخاطره تو و هر چیزه مزخرفی راجبه توووو
همسایه ها بیرون ریختنو هریو جیمزو جدا کردن
ه:میدونی چیه اشغال؟مامانم داره میمیره.اون سرطان داره و توی هرزه مشغول خالی کردنه کمرت با بچای دوزاری ای.ازت متنفرم جیمز ازت متنفرمم
جیمز دسته نارسیسارو گرفتو سریع سواره ماشین شدن
ه:فرار نکن بزدل،فرار نکن ترسوو.برگردو مبارزه کن.برگردد
هری فریاد میزد.تمامه دنیا دوره سرش میچرخید.اگر امروز نمیمرد قطعا میتونست بازم زنده بمونه.احساسه بی حالی میکرد.همینطور که تو دستو پای همسایه ها بود رو زمین افتادو بیهوش شد
د:هرییی
دراکو که تا الان از ترس پنهان شده بود جلو رفتو از بین جمعیت به سمت هری رفت
د:هری؟لاو؟هری؟
به صورتش میکوبید اما اون بیهوش بود
د:یکی کمک کنه.لطفا
درحاله داد زدن بود که سارا رو از میون جمعیت دید.اون جلو اومدو نبضه هریو گرفت
د:اینجا چیکار میکنی؟
س:بعدا توضیح میدم
چشم هریو باز کردو نفسه راحتی کشید
س:چیزی نیست فقط قش کرده.احتمالا بخاطره فشاره.کمکم کن بیارمش داخل
سارا و دراکو زیر بغل هریو گرفتنو بردنش داخله خونه
.
.
.
.
.
.
این پارت یکم کوتاه بود چون دوتا پارت قبلی خیلی بلند و پر محتوا بود.
این بیلبیلک لعنتیو فشار بده و خوشحالم کن👇🏻
YOU ARE READING
More painful than before
Fanfiction«فصل اول تکمیل شده» هری: برای من ۱۵ سال طول کشید تا بفهمم آدما قاتل و جانی زاده نمیشن بلکه روانی های درمان نشده اونارو به یه جانی تبدیل میکنن دراکو: ولی من هنوز خالقمو دوست دارم، مثل ۱۵ سال گذشته که تورو تو ذهنم پرستش کردم چون تو منو به موجودی تبدیل...