Part 63-64

73 11 3
                                    

«این قسمت مناسب همه خواننده ها نیست🔞»

Part 63

خورشید از اسمون رفته بود و شب شده بودو لیلی میزو چید و هریو صدا کرد تا برای اخرین بار شرایط رو توضیح بده
ل:مطمئنی که میتونین تنها بمونین؟میخای قرارمو کنسل کنم؟
ه:نه مامان لطفا برو میتونم از پسش بر بیام
ل:تو که ازم ناراحت نیستی نه؟اگر دوست نداری میتونم خونه بمونم
ه:مامان!من تصمیم گیرنده زندگیت نیستم پس لطفا برو و از قرارت لذت ببر
لیلی لبخند زدو هریو بغل کرد و گونشو بوسید
ل:خوشحالم که دوباره باهم خوب شدیم مرسی که به خوشبختی من اهمیت میدی
هری ریز لبخند زد و کمر مادرشو ماساژ داد
ه:فقط میخام که خوشحال باشی
ل:من تورو دارم و هیچی به اندازه تو منو خوشحال نمیکنه پسرم
ه:خیلی خب احساسیش نکن زودباش برو
هری با خنده از بغل مامانش بیرون اومدو لیلی بعد از بوسیدن پیشونیش به سمت در میرفت که هری صداش کرد
ه:هی به اون اسنیپ گوشزد کن که چکت میکنم دیگه کبودت نکنه
لیلی سرخ شد و دراکو که تا الان تو چهارچوب اشپزخونه ایستاده بود جلو رفت و دستشو رو دهن هری گذاشت
د:هریییی این چه حرفی بود که زدی؟
دراکو هشدار دادو هری خندیدو لیلی خجالت زده از در بیرون رفت
پ:خیلی خب از الان شبموم شروع میشه
پانسی لبخند مرموزی زد و نگاه ها به سمتش برگشت
پ:باید بازی کنیم و چی بهتر از جرعت و حقیقت؟
د:پان! این خونه به اندازه کافی اتاق نداره
لبخند پانسی گشاد تر شد و دراکو با دیدن چهره مسممش فهمید که نقشه های شیطانی تو سرش داره
پ:شاید به اتاق نیاز نداشته باشیم هانی!! حالا همتون دور هم بشینید
پانسی همه رو دور هم جمع کردو شیشه مشروبو وسط گذاشت
پ:من بطریو میچرخونم.سر بطری جواب میده ته بطری عمل میکنه
همه موافقت کردنو رو زمین دور هم نشستنو پانسی بطریو چرخوند و بطری رو به هری و رون متوقف شد
پ:هری میپرسه؛رون جواب میده
ه:جرات یا حقیقت؟
ر:عام،حقیقت
ه:چیه هرماینی هورنیت میکنه؟
د:هریییی
هرماینی خندیدو به شونه هری زد
هر:افرین سوال خوبی بود دوست دارم جوابشو بدونم
رون آب گلوشو غورت دادو به زمین نگاه کرد
ر:من خب،با همه چیش،اما بیشتر از همه صداش
ه:اووو ویزلیه ناقلا
پانسی دوباره بطریو چرخوندو به خودشو هرماینی افتاد
پ:جرات یا حقیقت؟
هر:جرات
پ:اوه خوشم اومد دختر با دل و جرات من ؛گردن ویزلیو کبود کن
ر:هی این جراته اونه نه من
هر:چرا میترسی لاو؟ میدونی که برام مثل آب خوردنه
هرماینی مثل گربه خودشو به سمت رون کشیدو رو پاهاش نشست.دستاشو دور گردنش حلقه کردو سرشو داخل گودی گردنش فرو کردو میکید
ر:عاح
رون به آرومی ناله کردو چشماشو بست و ناخودآگاه دستاش رفت رو باسن هرماینیو به جلو کشیدش و اون به بغلش فرو رفت
د:ته این بازی خوب نیست
هری که با شوق بهشون نگاه میکرد جواب داد
ه:منم عاشق پایان بدم
‌دراکو چپ چپ نگاهش کرد.بعد از چند ثانیه هرماینی از روی رون بلند شدو گردن کبودشو با افتخار به همه نشون داد
پ:اوه ویزلی
پانسی نگاهی به رون که از فشار قرمز شده بود کرد و با دیدن تغییراتش نگاهشو ازش دزدید
پ:فک کنم بهتره از این استفاده کنی، اوف پسره سست عنصر
کوسن مبلو بهش دادو رون بیچاره با خجالت روی شلوار برامدش گذاشت
هر:عاشق همین محتاج بودنشم
هرماینی با ابروهایی که به نشانه ی پیروزی بالا رفته بود گفت و به پانسی خیره شد.برای تکراری نشدن بازی، جاهاشونو عوض کردنو پانسی دوباره بطریو چرخوند
پ:او لالا.هری میپرسه و دراکو جواب میده
ه:نمیپرسم جرات یا حقیقت میدونم جرات انجام کاریو نداری
«همه جمعیت باهم:اوووووو»
هری با این حرفش غروره دراکو رو قلقلک دادو با شجاعت جواب داد
د:جرات
رون تو گوش هرماینی زمزمه کرد
ر:کاره اینا به اتاق میرسه از من گفتن بود
ه:پس جرات،باید ده دقیقه برام برقصی
دراکو ابروهاشو بالا داد و پوزخند زد
د:چرا فکر کردی نمیتونم انجامش بدم؟
ه:جدی؟ منظور من یه رقص عادی نبود
اخم کردو چشماشو باریک کرد چون متوجه منظورش شد اما هری برای رفع ابهام بقیه با غرور توضیح داد
ه:میخام جوری باشه که شق کنم، دقیقا همونطوری که تو اتاق برام میرقصی
گونه های دراکو از خجالت قرمز شد و از شرمساری نمیتونست سرشو بالا بگیره تا ری اکشن بقیه رو ببینه اما میتونست حدس بزنه که دارن با نگاهشون روحشو میخورنش
ه:بهت گفتم جراتشو نداری
هری مدام با نقطه ضعفش بازی میکرد تا بدون اصرار کردن مجبورش کنه تا انجامش بده و موفق هم بود چون دراکو دستشو به سمت بلیز دراز کرد و با جدی ترین حالتش گفت:
د:شیشه رو بهم بده بلیز
بلیز که دود دل بود بعد از نگاه به پانسی و تایید اون بطری مشروبو به دراکو دادو اون چند غلوب ازش خوردو از جاش بلند شد
د:اهنگشو خودت انتخاب کن
هری نیشخند زدو چراغارو خاموش کردو نور قرمزی تو اتاق روشن شد.به بلوتوث وصل شدو آهنگ (crazy in love/ beyonce) رو پلی کرد
هر:انتخاب خوبی بود هری این ورژن آهنگ واقعا سکسیه
همه رو مبل نشستنو به دراکو خیره شدن و بلوندی بدون نگاه کردن به ادما شروع به رقصیدن کرد

More painful than before Where stories live. Discover now