Chapter 33 - vibrator

189 24 4
                                    

لویی با یه نفس عمیق درحالی که تلاش میکرد با دستای کوچیکش ملافه رو چنگ بزنه از خواب پرید. صدایی که می شنید باعث شد به پایین تخت نگاه کنه و هریو ببینه که داشت خودشو با کیر لویی خفه میکرد. می خواست یه چیزی بگه اما سرشو با موهایی که به پیشونیش چسبیده بود و از عرق برق میزد به بالشت فشار می داد و تنها صدای نالش بود که بیرون اومد.

- پرنسس.

سعی میکرد چشم‌هاش رو باز نگه داره تا از تماشا کردن اون آرت وُرکِ زیبا غافل نشه و هری بدون اینکه دلش بخواد کیرش رو با یه صدای پاپ از دهنش درآورد و شروع به لیس زدنش کرد، هرازچندگاهیم زبونشو رو سوراخش فشار میداد و وقتی رگش رو بین دندوناش گرفت،

- شت.

اکستازی تو کل بدن لویی جریان پیدا کرد.

زمانی که پسر موفرفری با چشمای معصومش مشتاقانه بهش نگاه کرد، بالاخره چشمای افتادش با نگاه اِکسْتاتیک ( مردمک گشاد، های، فرم چشم ) هری گره خورد. لب پایینش رو گاز گرفت و دستش رو تو موهای حالت دارش برد. بخاطر ساک زدن کیر لویی بزاق دهنش داشت روی چونش میچکید و یک سمت دهنش رو پوشونده بود. هری لحظه ای دست از کارش کشید،

- موهامو بکش، ددی.

صداش به طرز فوق‌العاده‌ای بگا رفته و خش‌دار بود. لویی فکش رو منقبض کرد و با عجله سرتکون داد، مُشتی از موهای بهم ریخته و حالت‌دار هری رو گرفت و سرش رو به پایین کشید تا بتونه کارش رو ادامه بده.

- چه جنده کوچولوی خوشگلی.

از اونجایی که تقریبا پنج دقیقه از بیدار شدن لویی میگذشت، هرموقع که حرف میزد صداش خش‌دار و شدیدا جذاب بود.

- شرط می‌بندم خیلی دلت میخواست که "یه چیزی" تو دهنت باشه.

خنده لویی با ناله خفه ی هری، به ناله تبدیل شد.

- آره، ددی.

هری به آرومی جواب داد اما از اونجایی که لباش دور کیر لویی حلقه شده‌بود، صداش خیلی نامفهوم شنیده میشد. وقتی لویی دوباره موهاشو محکم کشید صدایی از پشت حلقش دراومد و احساس خفگی باعث سرفه های خیسش شد، اشک‌های حلقه زده توی چشم‌هاش داشتن التماس میکردن که رو صورتش جاری شن اما با پلک زدن از این اتفاق جلوگیری کرد.

یک‌دفعه لویی سر هری رو بلند کرد، دست‌هاش رو دور شونه‌ی اون پسر حلقه زد و کمکش کرد تا جایی که با نگاه سبزش چشم تو چشم بشه، بالا بیاد.

- نمیخوام حالا حالاها بیام.

شروع کرد به دنبال کردن شکل های رندوم رو کمر بِیبیش و نگاهش به سمت لبای خیس هری رفت.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Apr 26 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Baby Boy . PersianTranslate (L.s)Where stories live. Discover now