Chapter 18 - since we were eighteen

2.8K 252 25
                                    

هری واسه بستن دکمه اش زور میزد, جین چسبون مشکیشم هیچ رقمه کمکی نمیکرد.

اون میخواست تو این قرار به خوبی لوییس باشه- و این زیادی سخت بود.

وقتی که هری دیوونه وار با عجله اینور اونور میرفت و سعی میکرد خوب به نظر بیاد, لوییس رو مبل نشسته بود, تلوزیون نگاه میکرد و منتظر هزاش بود.

"هری, لاو, هنوز کارت تموم نشده؟" لوییس با صدای بلند و دومینانتیش گفت, باعث شد هری تو اتاق بلرزه.

"فقط یه- Ow- ثانیه."هری جواب داد, موهاشو شونه میکرد. حالت پرفکتی بهشون داد.

لوییس چند دقیقه دیگه ام صبر کرد قبل از اینکه هوفی و از پشت سرش بشنوه, برگشت تا پرنسس خوشگلشو ببینه.

"فوق العاده شدی."لوییس ازش تعریف کرد, جین مشکیشو دوست داشت, هری سرخ شد.

"من اینو باید به خودت بگم- منظورم اینه . . . واو."هری نفسشو بیرون داد, لوییس و تو جین مشکی و تیشرت سفیدش نگاه کرد.

لوییس خندید, بوسه ی کوچیکی رو لبای هری گذاشت قبل از اینکه دستشو بگیره و سمت خروجی بره.

"کجا داریم میریم؟"هری با لحن ادبی پرسید درحالی که لوییس سرشو واسه خدمتکارا تکون میداد تا به کارشون برسن.

"رستوران. امشب واسه خودمون رزروش کردم و کس دیگه ای اونجا نمیاد."لوییس ریلکس گفت, مثل اینکه هیچی نبود.

هری سرشو تکون داد و اونا بیرون در وایسادن, یکی از خدمتکارای لوییس درو پشت سرشون قفل کرد.

"یه لیموزین؟ لوییس, تو مجبور نیستی همه ی این کارا رو بکنی."هری از رو ذوق خنده کوتاهی کرد و سرشو تو گردن لوییس قایم کرد درحالی که به ماشین نزدیک میشدن.

"ولی تو پسر ددی ای . . . و پسر ددی هرچی که بخواد و میگیره."لوییس نفس گرمشو تو گوش هری رها کرد.

هری موج دلگرم کننده ای رو حس کرد که تو بدنش جریان پیدا کرد. قبل از اینکه بشناستش , " بله, ددی." و به زبون آورد.

لوییس تعجب کرد اما فقط خندید, در ماشین و واسه هری باز کرد تا اول اون بشینه.

"مرسی."هری زیر لب گفت و رفت تو, لوییس سریع پشت سرش رفت تو و از یکی از باغبوناش خداحافظی کرد.

---

"آقای تاملینسون, رسیدیم."راننده ی لوییس مطلعش کرد, لوییس و وسط داستانش متوقف کرد.

مرد چشم آبی دست هری و گرفت و سریع از ماشین بیرون اومدن, هری رو به رستوران خوشگل مقابلش خمیازه کشید.

"اینجا فوق العادس, ددی."هری زیر لب گفت و لوییس بهش لبخند زد.

اونا به آرومی تو رستوران قدم گذاشتن, پیشخدمتا و دوتا آشپز منتظرشون بودن.

"خوش اومدین, آقای تاملینسون. میتونیم به میزتون راهنماییتون کنیم؟"یکی از آشپزا پرسید و لوییس سرشو تکون داد, حتی بهش لبخندم نزد.

اون آشپز فقط سرشو آروم تکون داد و لباشو فشار داد, "دنبالم بیاین." اون گفت و راه افتاد.

اونا به یه جا تو گوشه سمت راست رستوران رسیدن, یه کم تاریک بود پس اونا میتونستن مودشون و یکم رمانتیک تر کنن.

"اینجا واقعا خوشگله, لوییس. ممنونم."هری گونه هاش سرخ شد و لوییس دستشو گرفت, بند انگشتاشو مالید قبل از اینکه ولش کنه.

"بزار یه نگاه به انتخابامون بندازیم,میتونیم؟"هری سرشو تکون داد و به منو نگاه کرد, لازانیا چشمشو گرفت.

بعد از پنج دقیقه پیشخدمت حس کرد وقت مناسبیه که بره پیششون و بپرسه چی میخوان, پس اون رفت.

"سلام, اسم من مگیه و امروز پیشخدمت شمام, میتونیم با نوشیدنیها شروع کنیم؟"اون به طور ادبی پرسید و نوت پدشو دراورد.

"میتونم فقط آب سفارش بدم؟"هری پرسید و اون زن سرشو تکون داد, به سرعت تایپ کرد قبل از اینکه سمت لوییس برگرده و نوت پدشو بندازه.

"اوه خدای من."اون خم شد تا نوت پد مینیشو برداره. "متاسفم, فقط, من واقعا طرفدارتم."

لوییس خندید, "مشکلی نیست, کار خطرناکی نکن."

اون مردد بود, "میتونم باهات عکس بندازم؟"

"ام." اون به هری که مثل همیشه یه جوری بود نگاه کرد. " بعد قرارم می تونیم انجامش بدیم, آره؟"

پیشخدمت سرشو تکون داد و به نوت پدش نگاه کرد. "خب نوشیدنی چی میل دارین؟"

آخرشم, لوییس و هری جفتشون با لازانیا تمومش کردن.

"این واقعا خوبه."لوییس با لذت هوم کرد و گاز دیگه ای زد.

شرط میبندم من مزه ی بهتری دارم, هری فکر کرد.

"این دیگه واقعا اولین قرار واقعیمونه."هری نظر داد.

"حالا دربارش فکر میکنم."لوییس با صدای زیر و بمش گفت و هری علاقه مندی رو تو کل اونجا حس کرد.

هری آروم دستشو واسه دست لوییس دراز کرد و وقتی به هم وصل شدن بالا آوردشون, جفتشون دیدن که دستاشون خیلی خوب با هم فیت شدن.

"ما مال همدیگه ایم."

﹏﹏﹏

تیتل چپتر بعد : make up sex
ببینم واسش چ میکنین😂😁
TnQ 4 reading♡

Baby Boy . PersianTranslate (L.s)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant