نتِ عَن -_-
از دیشب جر دادم خودمو تا پاب شه T-THope u enjoy <3
"چطوره واسه من کار کنی؟"
فردای اون روز بود و جفتشون تو هال نشسته بودن، سعی میکردن بفهمن هری چه کار دیگه ای میتونه بکنه.
"منظورت چیه؟ اونوقت اون چه جوری کار به حساب میاد؟" هری ابروهاش رو جمع کرد درحالی که سر خودکار رو گاز میزد.
"شاید بتونی دستیار سکسیم بشی." صورت لویی با پوزخند پر شد و هری از فکر به فاک رفتن پشت میز سرخ شد.
"ولی لو، من یه کاری میخوام که دس-"
"چطوره بیای پیش من زندگی کنی، اونوقت دیگه مجبور نیستی واسه خودت خرج کنی." لویی پیشنهاد داد و هری ابروش رو بالا برد، تقریبا هوا بهش نمیرسید.
"صبر کن- چی؟ داری ازم میخوای که بیام پیش تو بمونم؟" هری کاملا سوپرایز به نظر میرسید.
"خب، آره تو بیشتر وقتا اینجایی، تا اون آپارتمانت."لویی شونه اش رو بالا انداخت، هری تو این قسمتش با اون موافق بود.
"اما . . . اگه من بیام اینجا، باید تو خرج و مخارج خورد و خوراک و اجاره خونه کمک کنم."
حرف هری با خنده ی بلند لویی قطع شد، بهش نگاه میکرد وقتی خم شد و دیوونه وار رو زانوش زد.(همون خنده های معروفِ لو *-* لامصب نمیشع فن گرلی نکرد، شرمندع ^-^)
"هری، لاو، من مایه دارم، کیف های پر از پول دارم. فکر کنم بتونم یه نفر دیگه رم تو این خونه ساپورت کنم." لویی نخودی خندید، واین اش رو برداشت، یه جرعه ازش نوشید.
"چی-"
"و، اگه تو دستیار من بشی، دستمزدت رو با پول خودم میدم که میتونی واسه خریدن مایحتاجت ازش استفاده کنی، پس اساسا من دارم میخرمشون." لویی اشاره کرد. "ولی، من بهت انعامم میدم اونوقت تو میتونی خرج هرچی که دوست داری بکنیش."
"مجبور نیستی،ددی." هری با خجالت گفت.
"دال." لویی از جاش مبل بلند شد و سمت هری رفت، اشاره کرد که از جاش بلند شه و اون بلند شد. لویی جای هری نشست و با گرفتن پهلوهای هری، اون رو رو پاهاش نشوند. "تو دستیار من میشی."
"خب منم باید اینجوری لباس بپوشم؟" هری پرسید، به جین چسب مشکیش و تیشرت سفیدش اشاره کرد.
"این دیگه با خودته، پرنسس. شاید تو بخوای پنتی های توری بپوشی؟ فقط پنتی های توری." لویی تو گردن هری زیر لب گفت و پسر کوچیک تر تکون های ریزی خورد، به صورتی روشن تغییر رنگ داد.
"هرچی واسه تو، ددی." هری لبخند زد و نخودی خندید وقتی لویی غلغلکش داد، لویی رو مبل هلش داد.
"تو خیلی کیوتی، پرنسس."لویی ازش تعریف کرد درحالی که غلغلکش میداد و هری صدایی بین جیغ و خنده از خودش دراورد.
"ب-بسه!" هری خندید و لویی لباش رو تو صورت هری پایین آورد، با بوسه هاش میسوزوندش.
"کیوت."لویی تو صورتش بهش لبخند زد.
"لویی . . . درباره ی اومدنم."هری شروع کرد، درست نشست و دوباره رو پای لویی رفت.
"خب؟" لویی صاف تو چشمای سبز هری نگاه کرد.
"ف . . . فکر کنم بخوام انجامش بدم." هری نفسش رو بیرون داد و لویی لبخند زد، جثه ی بزرگ هری رو بلند کرد و چرخوندش.
(حتی نپرسین چجوری.)
---
"نایل؟" هری داد زد، امیدوار بود که خونه باشه.
"هری؟" نایل از اتاقش بیرون امد، دید اونا اونجا وایسادن.
نایل هری رو بغل کرد، سفت گرفته بودش، طوری که هری مشکل تنفسی پیدا کرد.
لویی یه سایه ی سیاه رو دید که سمتشون میومد تا وقتی که کلا تو دید قرار گرفت، و لویی نفسش بلند برید وقتی صورتش رو دید.
نیک بود
نیک بهش پوزخند زد، چشمک تیزی زد قبل از اینکه سمت نایل بره و بازوش رو دورش حلقه کنه.
"سلام، عزیزم. اینا کین؟" نیک پرسید و لویی جز چرخوندن چشماش کمکی نمیتونست بکنه.
"این دوستم هری و دوست پسرش لوییِ، اون معروفه." نایل تیکه ی آخرش رو زمزمه کرد.
"از دیدنتون خوشوقتم گایز." دستشو جلوی هری گرفت و هری جوابش رو داد. ولی، وقتی دستش رو جلوی لویی گرفت پسر چشم آبی نادیده گرفتش و بازوش رو دور هری حلقه کرد.
"پس، تو اون نیکی هستی که نایل دربارش گفته بود؟" هری لبخند زد و یه ابروش رو بالا برد، کاملا مشخص بود که لویی در حقیقت داشت به سمت نیک خنجر پرت میکرد.
"آره، خودمم." نیک لبخند زد. " از اون چیزی که نایل گفته جذاب تری."
"خیل خب، هری باید به نایل بگی که واسه چی اینجاییم." لویی بازوش رو دور هری تنگ تر کرد. این رو دوست نداشت که نیک از بیبیش تعریف کنه.
"اوه، آره-ام. من میخوام با لویی زندگی کنم." هری گفت و با بریدن نفس نایل و هورا کشیدنش سرخ شد.
"این عالیه، هری!" نایل پشت دوستش زد.
"آره، عالیه. من میدونم با هم بودن با زوجا چیکار میکنه.آه، سو ماچ لاو."نیک پوزخند زد، واضح بود که درباره ی خودش و لویی حرف میزد.
"مرسی."هری جوابش رو داد، سرش رو تو گردن لویی برد.
"خوشحالم که داری میای پیش من، پرنسس. حداقل مثه یکی که میشناسمش یه توات لعنتی نیستی."لویی بلند گفت.
و اون جمله پوزخند رو از صورت نیک پاک کرد. (😂)
___
TnQ 4 reading *-*
PlZ vote & cm & FOLLOW ;)
YOU ARE READING
Baby Boy . PersianTranslate (L.s)
Fanfiction"ددی ...همون *پت نیمِ جنسی نیست؟" "اگه تو بخوای میتونه باشه"