"صبح بخیر, هری."میکی درحالی که تو آشپزخونه میرفت داد زد, یه سیب برداشت."صبح بخیر, میکی."هری بهش لبخند کوچیکی زد, محتویات تو شیرشو میخورد.
"پس,"اون ابروشو بالا انداخت و به سمت هری اومد, روبروش نشست."وقتی لوییس واسه فتوشاتا رفت,.تو میتونی یه سری چیزارو واسم توضیح بدی." (اتفاقایی ک بینشون افتاده)
هری یه ابروشو بالا برد و درحالی که میخندید سرشو تکون داد."چه چیزایی رو؟"
"اوه, هیچی-فقط اینکه تو با سابمیسیو لوییس بودن مشکلی نداری!"اون جیغ زد و هری لرزید.
"آره, قرارداد درازی بود."
"پس دیک لوییس بوده."میکی زمزمه کرد و هری با قاشق پرش خفه شد.
"ت-تو با-"هری همونطور که سعی میکرد جملشو بسازه لکنت گرفت.
"با لوییس سکس داشتم؟نه.تو منو ندیدی؟مثله یه سیب زمینی میمونم."میکی خندید و سیبش که تموم شد و تو سطل زباله انداخت.
"امروز چیکاره ای؟"هری پرسید درحالی که بقیه شیر تو کاسشو سر میکشید.
"خب, وقتی که یه روز و مرخصی داشتم فکر میکردم که میتونیم به فروشگاها بریم, من و تو."میکی گفت و هری دربارش فکر کرد.
"نمیدونم . . . لوییس بهم اجازه میده؟"هری پرسید.
میکی خندید."خب, چی میگی؟ ما میتونیم واست حتی یه سری پنتی و رژ لبم بخریم."
چشمای هری تقریبا از صورتش بیرون زدن وقتی جمله این لیدی و شنید.لوییس انقد کینکی بود؟
"خ-خیل خوب."هری گفت و میکی جیغ زد, بالا و پایین پرید.
"فقط بزار کیف پولم و بردارم اونوقت میتونیم بریم.اوه مای گاش, قراره کلی بهمون خوش بگذره."میکی نیشش بزرگتر از همیشه رو صورتش وا شده بود.
---
"تو با کسی قرار میزاری؟"هری پرسید درحالی که پاساژ و متر میکردن.
"اوه, نه."میکی خندید درحالی که سرشو تکون میداد,با چشماش دنبال مغازه ویکتوریا سکرت می گشت.
"من یه دوست دارم که میتونم بهت معرفیش کنم؟اون خیلی بامزس و بهترین خنده رو داره."
هری پیشنهاد داد و میکی دراماتیک طوری (-_-) افتاد.
"تو اینکار و میکنی؟"میکی پرسید و هری سرشو تکون داد.
میکی وانمود کرد داره گریه میکنه, که باعث شد توجه خیلیا رو جلب کنن.
"اوه,میکی-؟"
"تو دوست خیلی خوبی هستی."از دهنش بیرون پرید و هری از مردمی از کنارشون رد میشدن باید معذرت خواهی میکرد.
"دیدمش!"و با این جمله, بلند شد.
مچ دست هری و گرفت و تقریبا تو مغازه ی زنونه کشیدش.
"سلام, میتونم کمکتون کنم؟"وقتی اونا رفتن داخل یکی از فروشنده ها اومد پیششون.
"خب, ما چندتا لباس زیر زنونه و رژلب قرمز واسه این آقا میخوایم."میکی با افتخار توضیح داد و گونه های هری از خجالت صورتی شدن.
"إم, آره, کمکتون میکنم."فروشنده ی بلوند ناشیانه گفت.
اون اونارو به پشت مغازه راهنمایی کرد, جایی که ست های مختلف و به نمایش گذاشته بودن.
"فکر کنم این بیشتر به رنگ پوستت بیاد."میکی یه توریشو که صورتی کمرنگ بود و برداشت و رو بازوی هری انداخت.
"من کاملا موافقم."فروشنده گفت و هری به پایین نگاه کرد.
"حالا,بریم رژتو بگیریم!"میکی جیغ زد.
---
بعد از اینکه وسایل مورد نیاز هری و خریدن, رفتن واسه خوردن یه کم ماست یخ زده.
"لوییس عاشق چیزایی میشه که واست خریدیم."میکی کوتاه خندید و ماست تو قاشقش و خورد.
"اون واسه این چیزام کینک خودشو داره؟"
"اوه, آره, قطعا."میکی سرشو ون داد و صورتش و جدی نشون داد.
"کی برمیگرده؟"هری گاز بزرگی از ماست یخ زدش زد.
"خونه؟"هری سر تکون داد."معمولا دور و بر 4 انداختن فتوشاتاش تموم میشه."میکی توضیح داد و هری گوشیش و دراورد, ساعت و چک کرد.
3:32
"باید راه بیوفتیم, آره؟"هری ماستشو تموم کرد و ظرفشو تو سطل آشغال انداخت,میکی هم همین کار و کرد.
هری وقتی به خونه برسه به فاک میره, میکی فکر کرد.
﹏﹏﹏
ووتا داره افت میکنه😓
خواهشن بووتین تا انگیزه داشته باشم واس عاپدیت کردن خا :/☆ & CM & follow plZz :-[
Hope you enjoy *-*
ჰანსეყ✘
YOU ARE READING
Baby Boy . PersianTranslate (L.s)
Fanfiction"ددی ...همون *پت نیمِ جنسی نیست؟" "اگه تو بخوای میتونه باشه"