Part45 درد و لذت

687 125 16
                                    

این حس بیش از اندازه اس...
نمیتونستم این حس رو بشناسم بین لذت و عشق گم بودم. مثل ژولیت برای رومئو!!!

🔞ادامه پارت🔞

نمیتونستم نفس بکشم اما اصلا نمیخواستم بوسیدنمو تموم کنه. انگار میخواست منو ببلعه؛ تمام وجودم رو!!!
برای نفس گرفتن بی اختیار سرم رو عقب کشیدم و به دیوار پشت سرم تکیه دادم. نفسام رو منقطع بیرون دادم و نگاه خمارم رو بین چشمهاش به حرکت دراوردم.
× خودتو ازم دور نکن...
دست راستش رو داخل شلوارم برد و اروم و با احتیاط شروع به پایین کشیدنش کرد. برای اینکه بتونه تا نیمه شلوار و باکسرمو از تنم پایین بیاره پای چپم رو رو زمین رها کرد و اینکارو با ملایمت انجام داد. انگار داشت یه شیشه ظریف رو لمس میکرد و مراقب بود تا فشار بیش از اون رو نشکنه...
انگشت وسطش رو بین خط بوتم به حرکت دراورد و همین کافی بود برخورد انگشتش با سوراخم نبضشو بلند کنه.
× نگاه چه بدنت مشتاقه!!!
سرم رو از خجالت پایین بردم و موهام کاری کرد تا چشمهام ازش مخفی بشه. با همین حرکت سریع دستش رو از پشتم رها کرد و دو طرف فکمو بین انگشتهاش گرفت و سرم رو بالا برد.
× نگاهتو ازم ندزد حالیته؟
جوابش رو ندادم و فقط با سر تکون دادن تایید کردم.
منو سمت میزی که‌کنار پنجره قرار داشت کشوند و روش منو خوابوند.

خواستم موقعیت رو درک کنم اما با بالا بردن پاهام و کشیدن یهویی زبونش رو سوراخم تمام فکرمو قفل کرد.
+ عاهههه. عای... اونجا نه
× چرا نه هوم... نگاه سوراخت داره بهم خواهش میکنه!
دستم رو دو طرف میز قرار دادم و نگاه عاجزانه ام رو بهش دادم.
+ کثیفه...
×هیش؛ هیچی راجع به تو کثیف نیست
زبونشو رو دور سوراخم به حرکت دراورد و همین ناله ام بیشتر از قبل بالا برد. پشت سرم رو محکم رو میز کوبیدم و دستهامو دو طرف میز محکم چنگ انداختم.
با وارد شدن انگشتش صدام کامل برید و خماری چشمهام بیشتر شد. بیشتر میخواستم. بی اختیار خودمو یکم بالا کشیدم و دستم رو زیر بوتم کشوندم لپ بوتم رو از هم باز کردم.
+ ب...بیشتر
چند ثانیه حرکت انگشتهاش قطع شد. نمیتونستم صورتش رو ببینم اما معلوم بود از رفتارم حیرت کرده... انگشت دومش رو با شدت بیشتر واردم کرد و دوباره ناله ام رو دراورد.
چشمهام با حرکتش بیشتر از قبل خمار شد. هنوز به دومی عادت نکرده بودم که سومین انگشت وسطش رو واردم کرد و درد بدی رو تو ناحیه زیر شکمم ایجاد کرد.

اگه قبلتر بود این درد رو دوست نداشتم. اما حالا این درد بهم لذت میداد. شاید چون اینکارو جونگکوک داشت باهام میکرد.
لپ کونم رو بیشتر از قبل باز کردم و اجازه دادم سوراخم انگشتهاش رو بیشتر تو خودش جا بده.
ناله ام همراه با درد و لذت بود...
× هرزه کوچولوم چه خوب یادگرفتی
+ عاییییی عاه عاهههه
انگشتهاش رو یکباره ازم خارج کرد همین کافی بود تا ناله ام از سر نارضایتی بلند شه.
× الان پرت میکنم توله اروم بگیر.
کلاهک دیکش رو روی سوراخ به حالت دورانی حرکت دادم و اجازه داد تا سوراخم ذره ذره اونو تو خودش جا بده.
× دوسش داری هوم؟
+ عاه آره
دستهاش رو دوطرفم روی میز تکیه داد و اینبار عمیق تر از قبل جوریکه نگاهامون تو هم قفل بشه لب زد:
× دوسش داری یونگی؟
+ دوسش دارم
فشار دیکش رو شروع کرد و دیکش رو تا نصفه واردم کرد. چشمهام رو از درد رو هم فشار دادم. بوسه کوتاهی رو روی پیشونیم کاشت.
× یکم صبر کنی عادت میکنی.
سرم رو کوتاه بالا پایین کردم. شروع به حرکت کردن کرد. اروم اینکارو میکرد. این بدتر از تند انجام دادنش بود. میتونستم ذره به ذره حرکتش رو حس کنم. از کلاهک تا بدنه دیکش به دیواره های داخل سوراخم برخورد میکرد.

نفسم رو همراه ناله بیرون میدادم. کم کم حس درد جاش رو به لذت داد و همین کافی بود تا چشمهام از لذت و هورنی بودن بیش از حد سیاهی بره و زبونم رو بی اختیار بیرون بندازم. درست میگفت شایدم یه سگم که زیرش ناله میکنم!!!
× الان تموم میشه
+ عاییییییییی عاههخ عاه
دستم رو روی دیک شقم بردم و محکم بالا پایینش کردم. همین کافی بود تا سرعتش رو بالا ببره و تمام کامش رو داخلم بریزه. با حس داغی داخل سوراخم کامم رو پیراهنم خالی شد چشمهام رو از ارامش عجیبی که سراغم اومده بود رو هم گذاشتم.

🔞پایان صحنه های🔞

دو ساعتی گذشته بود و تو این فاصله به خاطره لباس کثیفم مجبور شدم یه دوش کوتاه یه ربعه بگیرم و لباسمو عوض کنم. بازم جونگکوک لباسای خودشو بهم داده. اینکه میتونستم لباسایی رو بپوشم که بوی اونو میده منو پر از خوشحالی میکرد...
___________________________________________

___________________________________________

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.

لباس جدیدی که یونگی پوشیده بود

___________________________________________

به جونگکوک نمیومد از این لباسا بپوشه.اما به خاطره بلند بودن لبه پاچه شلوارش و گشاد بودن لباس پیش سینه از این مطمئن شدم این لباس مال اونه.
یکم زیادی این لباس برام خفه کننده بود. با این چجوری میرن دسشویی!!!
نگاهم به لباس تو تنم بود. با سنگینی نگاه جونگکوک سرم رو بالا اوردم بهش چشم دوختم.
× اوکی ای؟
نگاه سوالیمو بهش دقیق کرد.
+ چرا نباشم؟
دستش رو ناگهان سمت پشتم برد و لوپ بوتم رو بین انگشتاش گرفت و چنگ ارومی انداخت.
× برای این میگم!!!
دست هامو به قفسه سینه اش چسبوندم و خودمو محکم ازش فاصله دادم. خنده اش دوباره بلند شد و نگاهش رو بهم قفل کرد. باورم نمیشه صدا و اذیت کردنش عجیب به دلم نشسته و دیگه اذیتم نمیکنه.
× باید بریم بیرون
+ برای چی؟
× بچه ها منتظرن!!!
اهان ارومی از متوجه شدن گفتم و پشت گردنم رو شروع به دست کشیدن کردم.
× پیششون موذبی؟
لبخند فیکی رو لبم نشوندم و لب زدم:
+ نه بابا برای چی؟
× خوبه پس بریم!!!

از اتاق خارج شدیم و سوار اسانسور شدیم. مثل جوجه اردکی که پشت مادرش حرکت میکنه پشتش حرکت کردم و وارد شدم. دکمه همکف رو زد و با بسته شدن در به دیواره گوشه اسانسور تکیه دادم. نگاهم به پشت سر جونگکوک بود. این دوست داشتن زیادی بود برام. شاید اون من رو بازی میداد اما من نمیتونستم اونو رد کنم.
اسیر این ادم شدن چیزی بود که گرفتارش شدم.
اما حالا چی یونگی؟
میخوای با عشق یکطرفه ات چیکار کنی؟
___________________________________________

بازم یه پارت دیگه برای نگاه قشنگتون.🙂❤️🐾
البته بگما اونایی که +18 نمیخونن براشون این پارت ضدحاله...😩😩😩
خیلی دوستون دارمااااا.🥺
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

 ( تکمیل شده) ASDOnde histórias criam vida. Descubra agora