Part46 !ناقصی

612 124 33
                                    

اون من رو بازی میداد اما من نمیتونستم اونو رد کنم.
اسیر این ادم شدن چیزی بود که گرفتارش شدم.
اما حالا چی یونگی؟
میخوای با عشق یکطرفه ات چیکار کنی؟

طولی نکشید به لابی هتل رسیدیم. چهره اشنا چهار نفر رو از دور تونستم ببینم. بینشون سه چهار نفر دیگه از همکلاسیها هم قاطی بودن...
جیمین برخلاف دیروزی اصلا قیافه مشتاقی از خودش نشون نمیداد و سرد بود. تهیونگ مثل همیشه بود. اینچی هم داشت ارایششو فیکس میکرد انگار روتین همیشه اش بود؛ و اما سوهی...
اون واقعا زیبا بود!
___________________________________________

اون واقعا زیبا بود!___________________________________________

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

تیپ و استایل اون چهار نفر همون زمان

___________________________________________

با نزدیک شدن پیششون بدتر از قبل پشت جونگکوک پناه گرفتم و نخواستم خجالت و دسپاچگیمو که بخاطره شلوغی و ازدهام جمعیت بهم دست داده رو ببینن.
اما با کشیدن دستم توسط جونگکوک و قرار دادنم اون طرف تر از خودش اینکارو ازم صلب کرد...
مشخصه اینکارو میکنه؛ چه انتظاری ازش داشتم.
_ چه عجب ما شمارو زیارت کردیم اقا یونگی!!!
بزور تونستم لبخندمو حفظ کنم.
نکاهشو از صورتم به لباسی که تنم بود خم کرد.
دستش رو روی بند لباسم کشید و بند رو به سمت بالا کشید؛ همین کافی بود یکم سمت بالا کشیده شم.
_ یاااا جونگکوک این لباس هدیه من بود‌ چرا تن اینه؟
× سلیقه من نیست!!!
_ بازم هدیه رو بذر و بخشش نمیکنن
× انتظار داشتی لخت بفرستمش پایین؟
لبخند موذیانه ای رو لبش نشوند و سمت من کج کرد.
_ بد فکری هم نیستا
با پس گردنی ای که از جانب جونگکوک خورد دست از بند بیچاره لباسم برداشت و شروع به مالیدن گردنش کرد.
_ دیوث
• اوپااااا چرا دیروز نیومدی هوووم؟
× نشد که بیام...
نگاهش رو سمت من داد و باز با نگاه از بالا به پایین بهم خیره شد. اما نگاهش یهو رنگ دیگه ای به خودش گرفت و بهم نزدیک شد. دستاشو دو طرف صورتم گرفت و کاری کرد با حرکتش لپام به داخل جمع بشه. سرم رو سمت مخالف کج کرد و نگاهشو رو گردنم قفل کرد. دستام و زانوهام به خاطره این لمس داشت به لرزه میفتاد. میدونستم داره اوتیسمم برای نخوردن داروهام بدتر میشه...
• این کبودیه چیه؟

با یاد اوردن مکیدن گردنم توسط جونگکوک با گرفتن مچ های اینچی صورتم رو صاف کردم و سعی کردم کوچیکترین واکنشی تو صورتم ظاهر نشه.
+ عاممم چجوری بگم...
چشمهاش رو ریز کرد و منتظر جواب شد. با کشیدن یقه ام از پشت جونگکوک من رو ازش دور کرد.
× نکنه گلوت پیش این بچه گیر کرده؟
• اوپا معلوم هست چی میگی؟
میتونستم سرخ شدن گونه هاش رو ببینم؛ شایدم به خاطره آرایشش باشه...
× شاید دوست دختر داره!!!
با حرف جونگکوک همه جز سوهی که مثل همیشه عاقل تر از همه بنظر میومد زدن زیره خنده...
البته جیمین هم همین بود. انگار این حرف جونگکوک عصبیش کرده بود!!!
• اوپا بنظرت کسی هم هست بخواد اینو؟
انگشت اشاره اش از روی یقه ام پایین اومد و نامحسوس دور از نگاه بقیه روی گردنم به حالت نوازش وار به حرکت دراومد.
× چرا مگه چشه؟
° ناقصه!!!
همین حرف از طرف سوهی کافی بود تا جمع سکوت رو ترجیح بدن.
از رو صندلی لابی بلند شد و همونجور که دست به سینه بود بهم نزدیک شد.
° البته هنوزم بانمکه!
این نگاهش رو دوست نداشتم. انکار داشت غیر مستقیم بهم طعنه میزد...
~ سوهی بس کن
° یونگی ناراحت شدی؟

 ( تکمیل شده) ASDDonde viven las historias. Descúbrelo ahora