این بار من بودم که پیش قدم شدم. این بار من بودم که این بوسه رو بدون اجازه میخواستم.
این بار من بودم...🔞ادامه صحنه های🔞
با هر بار مکیدن لبهاش تشنه تر میشدم. انگشت سومش رو اروم واردم کردم و قیچی وار به گردش آوردش.
+عاهههه عج...عجی...
× عجیبه؟
با صدای بمش که ته گلوش موج میزد تکخنده کوتاهی کرد و ارومتر از قبل کارشو تکرار کرد.
× اینکار عجیب رو دوست داری؟
+ اهوممممم عاههه عاه
جای کبودی رو گردنمو با لبهاش تاچ کرد و آروم انگشتهاش رو ازم بیرون کشید.
انگشتهاش رو جلو دهنم گرفت و کاری کرد باز هم علامت سوال بالای سرم ظاهر شه.
× بمکش
قیافم رو به حالت حال بهم خوردجی جمع کردم و نگاهمو با مظلومیت بهش دادم.
× فاک از دست تو
جلو چشمهام انگشت هاشو تو دهنش برد و کوتاه مکش زد.
× حالا تمیزه بمکش توله
اینکه از مکیدن انگشت هاش که داخلم بوده حالش بد نشده عجیب حالمو خوب میکرد. با اکراه دهنمو باز کردم و اروم شروع به مکیدن انگشت هاش کردم. با حسچیزی دم سوراخم خفیف ناله خفه ای کردم و نگاه متعجبم رو به جونگکوک دادم.
× هیش چیزی نیست قرار یه بانی کوچولو پرت کنه؟
انگشتهاش رو از دهنم بیرون آوردم و لب زدم:
+ ب... بانی؟
× آره بانی!!!
با وارد شدن دیکش داخل سوراخم ناله کوتاهی کردم و پای آزادم رو از خستگی از قفل کمرش باز کردم و رو زمین پیش بردم.آروم شروع به تلمبه زدن کرد و همزمان با مکیدن گردنم منو تاچ میکرد. ناله هام تو مل فضای آسانسور پخش میشد و دوباره اکو میشد. این حس زیادی عجیب بود. توی مکان عمومی دارم توسط جونگکوک بفاک میرم...
× اسم اینکه توته بانیه!
نگاه خمارمو بهش دادم و با ناله لب زدم:
+ این...بانی عاههه... زیادی بزرگه
× ولی سوراخت اونو دوست داره
زبونشو روی لاله گوشم کشید و نفس های داغشو سمتم برد. با هربار بفاک رفتنم توسط دیک بزرگش اروم تکون میخوردم و برای اینکه درد برام کمی لذتبخش تر بشه با دیک شق شده ام با دست چپم ور میرفتم.
یکم نکشید که منو پایین آورد همونطور که داخلم بود من رو سمت میله استیلی که کناره آسانسور قرار داشت پیش برد و دست هام رو به اونجا تکیه داد.
× اینجارو بگیر توله من
+ اوهومممم
دو دستی به میله چسبیدم و منتظر موقعیتی که قرار بود منو باز توش گیر بندازه بود. زیر پای راستم رو بلند کردم و تند تر از قبل شروع به تلمبه زدن های خشن داخلم کرد.
+ عاههههه عای
× جلوتو ببین!!!
سرمو بالا آوردم و با چشمهای خمارم به منظره روبه رویی که میگفت زل زدم. آیینه داخل اسانسور کامل داشت همه چیزمون رو نشون میداد. حتی سوراخم که با دیک بزرگ حونگکوک داشت بفاک میرفت.نفسمو با دیدن این صحنه بیرون دادم و ناله عمیق تری کردم.
+ عایییییی
× دوسش داری هوم؟
+ اهوم ... دو...دوسش دارم
دست آزادش رو سمت دیک صورتیم برد و محکم هندجابش کرد. چشمهام باز به سمت سیاهی رفت...
× چقدر دوسش داری؟
+ خ...عاهههه... خیلی
محکمتر از قبل داخلم رو با ضربه های متعدد پر کرد و کامش رو توم ریخت. خواستم خودم رو جلو بکشم تا از توم درش بیاره اما به تلمبه زدنش اونم با همون سرعت ادامه...
+ عاییییی بسه
× نه باید سوراخت اندازه امو بشناسه!
نفسمو کلافه و داغ بیرون دادم و نگاهمو دوباره به ایینه دادم. حتی از این فاصله هم قرمزی و متورم شدن سوراخ بیچاره ام معلوم بود.
+ د... دارم میام
× برام بیا زندگیم
با اومدن کامم نفسمو با ناله خارج کردم و لرز کوتاهی بینش خوردم. دستش رو با اومدن کامم از رو دیکم عقب بردو سمت سوراخ متورمم پیش برد. با هر تاچ کپچیکی که همراه تلمبه زدنش رو سوراخم میشد ناله خفیفم بلند میشد. انگشت هاش رو دور تا دور سوراخم حرکت میداد و کاری میکرد با اینکه کامم اومده از خود بیخود بشم.
حس داغ شدن سوراخم خبر از اومدن کامش میداد...
× دوبار منو آوردی یونگی
آروم دیکش رو ازم خارج کرد و نگاهشو از آیینه با بالاتر بردن پام به سوراخ بفاک رفتم داد.
× سوراخت کاملا سایز کیرمو گرفتهانگشت فاک و اشاره اشو رو بی مقدمه واردم کرد و محکم شروع به تکون دادنش کرد.
+ عاییییی ن... نک... نکننننن
× باید توت خالی بشه وگرنه دل درد میگیری توله
با حس خارج شدن مایعی و ریختنش کف اسانسور نفسم رو با بیچارگی بیرون دادم و به کف اسانسور زل زدم. این همه کام چجوری توم جا شد؟؟؟🔞پایان صحنه های🔞
بعد از مرتب کردن لباس هام و بالا کشیدن شلوارش لباسشو از رو دوربین برداشت و چشمک کوتاهی همراه با زبون درازی سمت دوربین کرد. از حرکتش ماتم برد. واقعا عاشق یه پسر بد شده بودم...
بدون اینکه دستمو مثل قبل ول کنه منو به سمت اتاق هتل کشوند و بعد از بستن در دوباره شروع بوسیدنم کرد. انگار که اونم تشنه من بود. اروم سرشو ازم فاصله داد و با دست کشیدن روی موهای خیسم که به خاطره عملیات تو آسانسور بود با خماری و خستگی لب زد:
× بهتره بریم حموم!
از حرفش سکسکه ام گرفت. هیچوقت با کسی حتی مامان و بابام حموم نرفته بودم تا اونجایی که یادمه. چون به لمس شدن عادت نداشتم و اذیتم میکرد. این حرف یهویی جونگکوک کاری کرد که بیشتر از قبل از خاص بودن جونگکوک نسبت به همه برام باخبر بشم.
× نریم؟
+ (سکسکه) چ...چرا بریم
اخمهاش تو هم رفت و با حالت فکری که به خودش گرفته بود و دست به سینه حلوم ایستاد لب زد:
× چرا همیشه با حرفام سکسکه میکنی
+ چ...چون
× چون چی هوم؟
+ دوست دارم
حرفمو تونستم بدون لکنت بگم. نگاهمو بالا دادم و با لبخند مهربون جونگکوک روبه رو شدم. دست هاش رو ازاد کرد و منو تو اغوش گرفت.
حس گرمای تنش خیلی ارومم میکرد و همین کاری کرد به چند ثانیه نکشه تا سکسکه ام رو کامل برطرف کنه.دستش رو آروم و با احتیاط مثل قبل که انگار شیشه ظریفی رو داره رو لمس میکنه رو موهام کشید و با لبهاش شروع به بوسیدن های کوتاه روی موهای نمناکم از اتفاق تو اسانسور شد...
دست هاش رو دو طرف گونه ام گرفت و کاری کرد که باز هم باهاش چشم تو چشم بشم
× من بیشتر از تو دوست دارم باور کن.
___________________________________________این هم دارت جدید تقدیمتون.🫠❤️🐾
باز هم این قسمت فقط مختص +18 خونا مناسبه.😂
کلی کامنت خوشگل بزارین ببینمممم.🥺🥺🥺
دوستون داااارم.☺️
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
ESTÁS LEYENDO
( تکمیل شده) ASD
Novela Juvenilمن اوتیسم هستم... به جای تکرار روزهای کسل کننده پروانه هارو میشمارم؛ با رنگ ها ذوق میکنم و پریشون میشم؛ با من گلها مهربونن. من عادی نیستم. _____________________________________________________ مین یونگی پسر ۱۷ ساله ای که به اوتیسم مبتلائه. اون در...