سوالش رو مستقیم پرسیده، برای دریافت هر جوابی خودش رو اماده کرد.
_بدونی که چی بشه؟
با لحن دلخوری که توقع شنیدن این جواب رو از جیمین نداشت، نالید.
_همین الان گفتی که جواب میدی!
خیره به لبهای خوشرنگ جونگکوک، اروم پاسخ داد.
_نگفتم که جوابتو نمیدم، پرسیدم میخوای بدونی که به چی برسی؟
دستهاش رو از دور جیمین باز کرد و قدمی عقب رفت.
_جوابمو بده هیونگ... بعدا متوجه میشی چرا پرسیدم.لبهاش رو روی هم فشرد و هوا رو از بینیش به ریههاش رسوند.
براش سخت بود از گذشتهی سیاهی حرف بزنه که زمان حالش رو درگیر کرده بود.
گذشتهای که سالهای سال برای مرور کردن داخل ذهنش، زمان داشت و هر بار نسبت به قبل شرمگین و غمگینتر میشد.
و حالا این سوال جونگکوک، چیزی مشابه نبش قبر کردن تمام این گذشته بود.
_هیونگ.
_اگه میخوای بشنوی، تا اخر حرف نزن.سرش رو به اطاعت تکون داده، در سکوت منتظر ایستاد.
_برام سخت نیست دربارهاش حرف زدن، از این ماجرا چیزی حدود شش سال میگذره.
باهاش کنار اومدم، شایدم نیومدم نمیدونم، هر چی که هست، تموم شده و رفته، البته بعضی وقتام برمیگرده و ارامشمو بهم میزنه. بهش عادت کردم، به این رفت و امد بی دعوتش، کاریشم نمیتونم بکنم... فقط ازت میخوام تا اخر حرفام به خودت اجازهی قضاوت کردن ندی..._مطمئن باش همین کارو میکنم.
چشم از نگاه منتظر جونگکوک گرفت.
سکون و بیحرکتی اب استخر، ارامش عجیبی بهش میداد.
_اولین بار نارا رو ۸ سال پیش دیدم، توی دانشگاه. من سال اخر بودم و اون سال اول... چند سالی میشد که از نیویورک برگشته بودم، تقریبا همهی کارا روی روال بود و تنها مشکلی که بود، اصرار پدرم برای بیرون اومدن از رشتهی معماری و رفتن به شرکت خودش بود، تا به قول خودش بتونه منو برای ادامه دادن توی مسیر خودش تربیت کنه، برای وراثت دم و دستگاهی که روز به روز بزرگتر و قوی تر میشد.
من دوست نداشتم، زیر سایه پدرم بودن و دوست نداشتم، اصلا دلیل اصلی که رشتهی معماری رو انتخاب کردم، البته بعد از علاقهام به این رشته، نشون دادن اعتراضم به این همه خود رای بودن پدرم بود.
طولانیش نمیکنم. توی همون دورهی جنگ روانی که با پدرم داشتم نارا رو دیدم، اروم بود و دلفریب... چشم هر ببیندهای رو به خودش جلب میکرد؛ اما جالبش این بود که، من همیشه نگاهش رو روی خودم حس میکردم.
YOU ARE READING
I'm Fine
General Fiction🌻 من خوبم 🌻 ✪نویسنده : سرندیپیتی ✪کاپل : کوکمین ✪ژانر : درام، عاشقانه، قسمتی از زندگی، اسمات ✪آپ : یک بار در هفته ✪خلاصه : سرنوشت؟ نه این انتخاب خود آدمهاست که اونها رو توی مسیری که باید باشن، میکشونه و این انتخاب جئون جونگکوک، دانشجوی سا...