*part 7*

722 78 7
                                    

مینهو ویو:

سه روزه که جیسونگ بیهوشه... یعنی انقد ضعیفه؟
این سه روز ازش مراقبت کردم... جیسونگ پسر ظریف و خوشگلیه... فکنم اگه یذره دیگه بهش خیره شم عاشقش شم:/

رفتم پایین صبحونه رو خوردم و دوباره به اتاق برگشتم... جیسونگ چشماشو باز کرده بود و داشت سعی میکرد که سروم رو از دستش در بیاره
+هی نکن
_یااا ترسیدم
+خب الان نترس
_ :/
+خوبی؟

_ نگرانمی؟؟؟ تو خودت ابن بلا رو سرم اوردی؟؟؟ چیه نکنه عذاب وجدان گرفتی؟؟؟؟ البته بعید بدونم تو عذاب وجدان بگیری
+درسته اصن به من چه... برو پیشه دوستت اون نگرانته

بلند شد و به سمت اتاقش حرکت کرد...
منم رفتم تویه اتاق کارم و شروع کردم به کار کردن...
تویه این ماه بخاطر متیو عه عوضی ضرر کردم
اون عوضی خیلی داره به پایه من میپیچه باید دمشو قیچی کنم ...
قرار بود این هفته چانگبین و چان بیان عمارت ولی با

کار زیادی که رویه سرم ریخته نمیتونم بهشون برسم پس بهشون خبر دادم که هفته بعد بیان...
سرم درد میکرد پاشدم و به اتاق جیسونگ رفتم
+امشب تویه اتاق من میخوابی... بهتره که بیای...
در اتاقو بستم و به اتاق خودم اومدم و منتظر موندم تا بیاد
.
.
.
.
جیسونگ ویو:

به سمت اتاق رفتم و درو باز کردم فلیکس تا منو دید بدو بدو اومد سمتم و بغلم کرد
÷هق.. جیسونگ.. هق.. خوبی؟ میدونی چقد نگرانت بودم؟ هق
_هیشش مهم اینه که من الان خوبم
÷اون عوضی باهات چیکار کرد؟؟

_بیا بشین تا توضیح بدم
همه چیو براش توضیح دادم.. فلیکس بعد تموم شدن هر جمله ام یه فحش به ارباب میداد..
بغلش کردمو باهم حرف زدیم..شب شده بود.. داشتیم میخندیدیم که در اتاق باز شد و خنده هامون خشک شد
+امشب تو اتاق من میخوابی.... بهتره که بیای
و رفت
÷همیشه باید برینه به احوالاتمون:/

_هعی دیگه چه میشه کرد.. تو بگیر بخواب من باید برم
÷اوهوم باشه اگه هوانگ بزاره که بخوابم.. مراقب خودت باش
_همچنین.. بوس.. بایی
÷بوس .. باییی

به سمت اتاق رفتم درو باز کردم رویه تخت دراز کشیده بود و ساعد دستش رویه چشمش بود
اروم رفتم رویه تخت پشت بهش دراز کشیدم که یهو یه دست دوره کمرم حلقه شد .. از تعجب تویه جام تکون خوردم

+چیه نمیتونم بردمو بغل کنم؟
هیچی بهش نگفتم و سعی کردم بخوابم..
گردنمو بوس کرد و خوابید... منم کم کم چشمام گرم شد و به خواب رفتم
.
.
.
هیونجین ویو:

از شرکت برگشتم و لباسمو عوض کردم و به سمت اتاق جوجه کوچولوم حرکت کردم..
درو باز کردم که دیدم رویه تخت خوابیده
به سمتی رفتم و منم کنارش دراز کشیدم و بغلش کردم..

+اگه زندگیمون یجوره دیگه بود مطمعنن عاشقت میشدم

اگه من مافیا نبودم و دشمنایه زیادی نداشتم و تویه موقعیت خوبی با فلیکس اشنا میشدم شاید میتونستم باهاش باشم...

احساس میکنم که یه حسایی به فلیکس پیدا کردم ولی باید روش سرپوش بزارم...
چون من نباید نقطه ضعفی داشته باشم.. همین

موضوع برایه مینهو هیونگ هم صدق میکنه.. من میترسم که عاشق جیسونگ بشه.. اون دشمنایه زیادی داره که اگه بدونن مینهو نقطه ضعفی داره قطعا سو استفاده میکنن

نرم لبه فلیکسو بوسیدم
+فکنم دارم عاشقت میشم لی فلیکس

و خوابیدم..
هیونجین خوابید و غافل از اینکه بدونه فلیکس همه حرفاشو شنیده...

.

خبب نظرتون چیه؟
غلط املایی که نداشتم؟
ممنونم که فیکمو میخونید:)))♡♡

A love that started with pain..🖤🔥 /..عشقی که با درد شروع شد Where stories live. Discover now