15
مینهو ویو:
هیونجین بهم خبر داد که یه رقیب براسه شرکتمون پیدا شده... کی جرعت کرده رقیب من شه.. هه...جی اس.. به زودی پیدات میکنم و دخلتو میارم...
رویه کاناپه جلویه تلویزیون نشستم که جیسو بدو بدو اومد رویه پاهام نشست و بغلم کرد...
جیسو : پیشی میشه بیای باهام باسی کنی؟ تولوخدا
+باشه بریم
جیسو:اخجوننن پس بزال بلم جیسونگی هم بیارم تا باهم بازی کنیمممبا خنده رفت دنبال جیسونگ... گوشیمو برداشتم و شماره چانو گرفتم
*سلام از این طرفاا
+سلام.. چان وقت داری چند روزی بریم گردش*واقعااا.. باورم نمیشه تو اینو داری میگی.. معلومه که وقت دارم.. به جونگین میگم که اماده شه.
ما تا شب اماده ایم..+یاا حالا عجله ای نیس فردا صبح راه میوفتیم
*حلع+به بقیه هم خبر بده
*اوک بای
+بایجیسو از طبقه بالا صدام زد
جیسو: بیا پیشیییرفتم طبقه بالا منو جیسونگو نشوند رویه تختش و شروع کرد به حرف زدن
جیسو:سلام مهمونایه گشنگم خوش اومدید.. صبل کنید الان بلاتون چایی میالم..
سمت اسباب بازی هاش رفت و دوتا فنجون گذاشت تویه سینی و اورد سمتمون
جیسو: بفلمایید مهمونایه مهلبونم
_خیلی ممنون عزیزم
+ممنون پرنسسجیسو:اها لاسیییی
رفت سمت جعبه گوشه اتاقش و دوتا تِل برداشت و اورد گذاشت رویه سرمون_واییی مینهویاااا شبیه گربه شدیی
صدایه خندشون همه جارو برداشته بود+یااا مگه چه شکلی شدم..
جیسونگ آینه رو برداشت داد دستم...
+یاااا شهدایه اسکیزز این چیهههیه تِل که دوتا گوش گربه داشت رو گذاشته بود رو سرم
+هرچی اوباهت( نمیدونم درست نوشتم یا نه بخشش کنید) داشتم پر پر شددد..
گریه الکی کردم که زدیم زیر خنده+یاا جیسونگی خودتو دیدی الان دقیقا خوده سنجاب شدی..
_خیلیم خوب شدم ایش
یه قیافه مغروری به خودش گرفت که جیسو زد زیر خنده+یاا خیلی خوردنی شدی مواظب باش نخورمت یه وقت
جیسو: منم اینجاماا
_باشه باشه بیاید بریم سره بازیمون.
.
.
.
_وای مینهو هیچوقت فکر نمیکردم تورو درحالی که گیره هایه دخترونه زدی و داری با یه دختر بچه چای الکی میخوری ببینمت..+نگو نگو ابروم رف
_باید عادت کنی عسیسم
+هعیی
.
.+اها راسی
_چیشده
+برایه خودت و جیسو چند دست لباس اماده کن قراره فردا بریم گردش
_چییی الان داری میگیی..
+یاا چته شبیه دخترا قبل بیرون رفتن شدی که هی میگن چی بپوشممم

YOU ARE READING
A love that started with pain..🖤🔥 /..عشقی که با درد شروع شد
Poetry( تکمیل شده) جیسونگ پسری که پدرش تویه قمار سرش شرط بندی کرده بود و باخته بود. باید وسایلشو جم میکرد و به خونه یه اون غریبه میرفت... به گفته هایه پدرش اون قریبه خوده شیطانه.. اما کی میدونه شاید تویه اون خونه دوست بچگیش رو ببینه.. شاید تویه اون خونه...