*part 22*

322 54 26
                                    

22

نویسنده ویو:

بعد اون روز هیچ پیغامی از طرف اونها بهشون نیومد.. دیگه صبرشون داشت لبریز میشد.. نگران و عصبی بودن..

×وااای دیگه دارم دیوونه میشم
*هیون اروم باش
×نمیتونممم

°هی هی یه پیام برامون اومد
+زود باش روش کلیک کنن بدوو

همشون دور چانگبین جمع شدن و منتظر به صفحه مانیتور چشم دوختن..

*صدایه تویه ویدیو*
( ×نههههه.. نهههه. جیسونگگگ. نههه نکنن نهههه جیغغ
جکسون:هاها ببین چه شاهکاری ساختمم لی مینهو دوست داری شاهکارمو ببینی؟ تاداااا
متیو:دیگه یاد بگیر با من در نیوفتی لی مینهو

جکسون:قشنگه نه؟ اها راستی یه ادرس میفرستم بیاید این جوجو رو ببرید دیگه نیازی بهش ندارم.. تسلیت میگم رفیق قدیمی.حیف شد که دمه رفتن بهت سرویس نداد. هه. بای بای.)

با ادرسی که اومد همه به سمت اون ادرس حرکت کردن تا فلیکس رو پیدا کنن.. چان که وضعیت دوستش رو دید نخواست تنهاش بزاره پس رفت پیشش نشست و گذاشت دوستش مرگ عشقش رو هضم کنه..

رویه صندلی نشست و بی صدا به یه گوشه خیره شد..
دنیا رو سرش خراب شده بود.. تنها عشقش ترکش کرده بود.. عشقی که تازه داشت طعم خوشبختیو میچشید.. خودشو مقصر میدونست.. خودشو عامل مرگ عشقش میدونست.. نمیخواست باور کنه که دیگه عشق زندگیش پیشش نیست.. جیسونگ شیرینیه زندگیش بود و حالا شیرینیه زندگیش رفته بود..

اون باید به جیسو چی میگفت؟ قول داده بود که برادرش رو صحیح و سالم ببره پیشش ولی نتونسته بود به قولش عمل کنه.. خنده هایه جیسونگ از جلویه چشماش کنار نمیرفت...

بدون توجه به چان از پایگاه بیرون رفت و سوار ماشین شد... با سرعت زیاد تویه جاده حرکت میکرد.. جوری سرعتش رو بیشتر میکرد که انگار هرچه تند تر بره زودتر به عشقش میرسه..

تموم راه بغضش رو قورت میداد تا اشک هاش سرازیر نشن..ماشینش رو پارک کرد و پیاده شد.. به سمت دریا رفت و بلخره گذاشت اشک هاش که با هزار زور و زحمت نگهشون داشته بود سرازیر بشن..

زانو هاش سست شد و رویه شن ها نشست.. این ساحل اولین جایی بود که با عشقش و جیسو اومده بودن.. دستش رو مشت کرد و به سینه اش کوبید..

+هق.. جیسونگااا.. من بدون تو چیکار کنم هااا.. بدونه دلیل زندگیم چیکار کنم هااا... عشقم. نفسم. زندگیم. بیا و بگو دروغه. بگو اون ویدیو الکی بود برایه ترسوندنه تو بود.. بیا بگووو کهه تنهام نزاشتیییی.. جیسونگ من بدونه تو چیکار کنم هاا.. من. من نتونستم ازت محافظت کنم.. همش. هق. همش تقصیر منههه.خدا لعنتم کنهه. جیسونگگگ هق.. جیسونگ من بدون تو میشم اون مینهویه سابق. جیسونگ بیا و نزار اون مینهویه بی رحمی که هیچوقت لبخند نمیزنه بشم.. بیا و نزار تنها بشمم.تو.تو نباید منو جیسو رو ول کنیی هق
.
.
.
.
هوا تاریک شده بود. نمیدونست چند ساعته نشسته لب ساحل و داره اشک میریزه. گوشیش رو دراورد و روشنش کرد. ۹۹پیام و۱۰۳ تماس بی پاسخ داشت..رد اشک هایه خشک شده اش رو پاک کرد و شماره چان رو گرفت..

A love that started with pain..🖤🔥 /..عشقی که با درد شروع شد Donde viven las historias. Descúbrelo ahora