29
+اون.. جیسونگه؟
*خودشه°پس تمام این مدت جیسونگ پیشه جکسون تو ایتالیا بوده
+من.. جکسونو نابود.. میکنم
*هیونجین زود قرصه مینهو رو بیار بدو
×بیـ.. بیاوقتی روش رو برگردوند با جیسونگ چشم تو چشم شد.. جیسونگش خیلی تغییر کرده بود.. لاغر تر شده بود..موهاش رو کوتاه کرده بود.. گوشش رو پیرسینگ زده بود..
وقتی با جیسونگ چشم تو چشم شد همه خاطراتش از جلو چشماش گذشت.. با رفتنه جیسونگ به سمت دیگه دنبالش راه افتاد
*کجا داری میری؟
×ولش کن حتما داره میره پیشه جیسونگ..پشت سر جیسونگ رفت و وقتی جیسونگ وارد دستشویی شد اون هم وارد شد و در روز بست
+جیسونگ!تو..
_بفرمایید؟ با من کاری دارید؟+جیسونگ.. منم مینهو.یجور رفتار نکن که منو نمیشناسی
_ببخشید فکنم اشتباه گرفتیدنزدیک تر شد و شونه هایه جیسونگ رو گرفت
+هان جیسونگ! من اشتباه نگرفتم. من عشقمو خیلی خوب میشناسم..
_خب که چی+یعنی چیی چراا اینطوری میکنیی
دادی که زد تو صدایه بلند اهنگ گم شد
+چرا داری طوری رفتار میکنی که منو نمیشناسیی. چراا. چرا طوری رفتار میکنی که انگار هیچ اتفاقی نیوفتادههه..جیسونگ که دیگه تحمل رو نداشت گذاشت اشک هاش سرازیر شن و شروع کرد به بلند بلند حرف زدن..
_تو اصن میدونی چه بلاهایی سرم اومدههه؟؟؟ میدونی اکه اون جکسونِ عوضی بفهمه من باهات حرف زدم چه بلایی سرم میارههه؟؟میدونیـ...حرفش با به اغوش کشیده شدنش نصفه موند.. دلش برایه اغوش گرم مینهو تنگ شده بود.. بویه خوبه اشنایه مینهو باعث شد گریش شدت بگیره
+عزیزم.عشقم.نفسم.من.. من تورو از اونجا میبرم.. تورو نجات میدم باشه؟بیا بیا بریم
_نه نه من نمیتونم باهات بیام نمیتونم ولم کن ولم کن
+چرا؟ چرا نمیتونی بیای_اگه باهات بیام جکسون همتونو میکشه نه نه نمیام نمیام تو برو دوستاتو بردارو از اینجا برو
+فکردی ولت میکنم؟ فکردی عشقمو که بعد مدت ها دیدمش ول میکنمو میرم؟ بیا بریم جیسونگ همین حالا!مچ دست جیسونگ رو گرفت و کشون کشون به راهرو برد
چان چانگبین و هیونجین تویه راهرو منتظر بودن که با اومدن جیسونگ و مینهو زود به سمتشون رفتن
×جیـ.. جیسونگ!
_هیونگ . هیونگ لطفا مینهو رو بردار و از اینجا برید*تو هم باید باهامون بیای جیسونگ
_نه نه من نمیتونم بیام اگه بیام همتونو میکشه نه نه
°نترس بیا بریم*رفقا! نباید عجولانه تصمیم بگیریم.. اصن.. یه کاری کنیم.. جیسونگ ادرس محل اقامتشو بده ما فردا وقتی جکسون نبود میریم پیشش و حرف میزنیم
_اما اونجا پره بادیگارده
°پس .. جیسونگ میاد بیرون
×هی فکردی تنهایی میزارن بیاد بیرون؟*با بادیگارداش میاد وقتی اومد میکشمشون
+جیسونگ.تو مشکلی نداری؟
_نه.. فردا میبینمتون+مراقب خودت باش..
*باورم نمیشه جیسونگ زندس
°دقیقا
×این خبرو باید زود به بقیه بدیم+دیگه بیاید بریم خونه
جکسون:کجا بودی؟
جیسونگ:دستشویی
پوزخندی زد و به جیسونگ نزدیک تر شد
جکسون:دستشویی اره؟ اوکی.دستش رو گرفت و به یکی از اتاق ها برد..
جکسون:مگه بهت نگفتم حق نداری با اونا حرف بزنی ها؟ میخوای بکشمشون جنازشونو برات بیارم؟جیسونگ:نـ.. نه خواهش میکنم کاریشون نداشته باش.. من.. من بهشون گفتم که نیان دنبالم.
جکسون:هه.. هرزه یه عوضیکمربندش رو دراورد و به جیسونگ حمله ور شد.. با هر ضربه ای که بهش میزد بلند بلند داد میزد.. دادی که بخاطر بلندیه صدایه موسیقی به بیرون نمیرفت و هیچکس متوجه داد عصبی جکسون و زجه هایه جیسونگ نمیشد...
جکسون:توو.. توو همسر منیی.. تو هرزه منیی..مگه بهت نگفتم حق نداری لی مینهو رو ببینیییی... دلت براش تنگ شده ارههه.. میخوای جفتتونو بفرستم اون دنیا تا باهم باشیدددد.. هاااا
با هر جمله ای که میگفت ضربه ای به بدن بی دفاع جیسونگ میزد..
پوزخندی زد و تویه ذهنش گفت«عوضی فکردی زورت به مینهو میرسه.. هه..نابودیت نزدیکه جکسون»گلدون رو برداشت و رویه سر جیسونگ خورد کرد..
جکسون:هرزههه اشغالللاز سرش و گوشه لبش خون میومد. بدنش که کبودی هایه دفه قبل تازه کمرنگ شده بود دوباره با کبودی هایه پررنگی تزیین شده بود....
با یاداوری اینکه قبلا جایه این کبودی ها در اثر ضرب و شتم کیس مارک هایه مینهو رویه بدنش بود لبخندی زد و گذاشت جکسون مثل هرشب بزنتش...
جکسون:امشب زیرم جر نمیخوری چون باید برم پایین پیشه مهمونا! برو خداتو شکر کن
.....
های های
میدونم این پارت کم بود ببخشید
اگه غلط املایی داشتم بخشش کنید چون تند تند نوشتم
ووت و کامنت یادتون نره قشنگام ✨♥
ESTÁS LEYENDO
A love that started with pain..🖤🔥 /..عشقی که با درد شروع شد
Poesía( تکمیل شده) جیسونگ پسری که پدرش تویه قمار سرش شرط بندی کرده بود و باخته بود. باید وسایلشو جم میکرد و به خونه یه اون غریبه میرفت... به گفته هایه پدرش اون قریبه خوده شیطانه.. اما کی میدونه شاید تویه اون خونه دوست بچگیش رو ببینه.. شاید تویه اون خونه...