به سمتش برمیگردم، لبخند بزرگی به نگاه کلافهام میزند
- میشه با هم برقصیم عشقم؟!
مشت دستم محکمتر میشود و دندانهایم را روی هم میسایم.
- مگه همین الآن ننشستی قناری؟ بازم میخوای برقصی؟
درست وقتی که شاکی میشود، دست دراز کرده و دستش را میان انگشتانم میگیرم و ادامه میدهم.- دلم نمیخواد خسته بشی.
چشمانش برق میزند و کای بلند میخندد، سرش را سمتم خم کرده و کنار گوشم پچ میزند
- به هر چی شباهت داره جز قناری... قناری با اون صدای قشنگش با این تشبیهت خودش رو دار میزنه.
با جدیت به سمتش برمیگردم که با خنده ابرویی بالا میاندازد
- باشه حالا منو نخور.
نیم نگاهی به جیهیون که جرعهای از آبمیوهاش مینوشد، میکنم و خطاب به کای لب میزنم
- میخوام تو عملیات فردا حضور داشته باشم کای.
دوباره نگاه قفل چشمانش کرده و ادامه میدهم
- منظورم عملیاتیه که قراره جیهیون انجام بده.
جملهام کوتاه نگاه او را هم سمت جیهیون میچرخاند و چشم باریک میکند؛ انگار میخواست با نگاه دقیقتری در چشمانم، پی به علت اصلی حضورم توی آن اتاق پی ببرد.
- تو که دوست نداشتی تو اون اتاق باشی! نظارت تو حمل رو بیشتر از اصل ماجرا دوست داشتی، چی شد؟
با انگشت شست و اشاره گوشهی چشمانم را میفشارم؛ داشتم عصبی میشدم و لبهای برجستهی جیهیون که هر بار با ظرافت کامل لبهی جام مینشستند و آبپرتقال را مزه میکردند، داشت عصبیام میکرد.
- دلم میخواد توانایی کسی که دو ساله داری برای فردا تربیتش میکنی رو ببینم. البته زیاد هم مهم نیست. فقط محض کنجکاوی زیاد بود.
بلند میخندد...
طوری که نگاه کنجکاو جیهیون هم سمتمان کشیده میشود و ابرویی بالا میاندازد- بیبی، کوک هم میخواد فردا باشه، تو چی میگی؟
اخمی بین ابروهای مرتب جیهیون مینشیند و انگار حرفهای چند دقیقه پیشمان، باعث شده بود نسبت به فردا و حضور من دچار شک و دودلی شود..
- باعث افتخاره جونگ کوک از نزدیک شاهد موفقیتم باشه.
پوزخندی میزنم و کای بلندتر از قبل قهقهه میزند
- وای پسر جدا من حق ندارم از خط قرمزام رد بشم و عاشق این پسر بشم؟ اعتماد به نفسی که داره ستودنیه.
جیهیون آبمیوهاش را روی میز میگذارد و لبخندی میزند.
نگاه از او میگیرم و به سمت جویی برمیگردم. انگار طنابی دور گردنم حلقه شده و هر لحظه تنگتر میشود.
دلم میخواهد با تمام انرژی که دارم خودم را از این جهنم برداشته و بروم...
اما فقط یادآوری تن بیجان و تکهتکه شدهی جیسو کافیست برای قد کشیدن دوباره حس تنفر و انتقام.
YOU ARE READING
I'M FAKE
Fanfictionاسم فیکشن: I'm fake خلاصه: جئون جونگ کوک، پلیس دورگهی آمریکایی کره ای که ماموریت داره تا باند shadow رو از بین ببره اما توی این بین متوجه علاقه اش به یکی از اعضای اون باند یعنی جیهیون میشه و برای نجات دادن اون از برادر دوقلوی جیهیون یعنی جیمین می...