ابرویی بالا میاندازم و نیشخند میزنم
- از اسمش خوشم اومد، جیمین! اسم قشنگیه.
خمیازهای که میکشد را حس میکنم و اما فکرم را هنوز اسم آن پسرک مشغول کرده.
برادر دوقلوی جیهیون که احتمالا شباهت زیادی هم به جیهیون دارد و ارتباطی با shadow و برادرش ندارد...- برو بخواب دیگه کاریت ندارم.
شاکی غرش میکند
- حالمو بهم میزنی کوک . زنگ زدی زرت رو بزنی و بعدش بگی کاریت ندارم؟ یه روز به فاکت میدم.
تماس را قطع کرده و وارد آشپزخانه میشوم.
برادر جیهیون...
هوم!!! میتوانست کمی، فقط کمی کارهایم را سبک کند.
باید با پسرک جیمین نام ملاقات میکردم و با او در مورد کارهای مشترک حرف میزدم.پوزخند میزنم و بعد از ریختن قهوه، قهوهساز را روشن میکنم و تکیهام را به کانتر میدهم.
- جیمین... از اسمت خوشم اومد، برادر جیهیون.
قهوهام که آماده میشود ماگ به دست از آشپزخانه خارج شده و خودم را به تراس میرسانم.
لبخندی که روی لبهایم بود باعث از بین رفتن عصبانیت امشبم از جیهیون و کای شده بود. دلم میخواست هر چه زودتر خورشید طلوع کند.جرعهای از قهوهی تلخم مینوشم و خیره به ساختمانهای اطراف، چشم باریک میکنم.
چراغهای روشن واحدها و کمی بالاتر، روشنایی ستارگان...
جیسو عاشق تماشا کردن آسمان شب بود.ماگ نوشیدنی داغ بین انگشتانم فشرده میشود و یاد جیسو و شیطنتهایش هر بار قلبم را متلاشی میکرد.
گوشی را از توی جیبم بیرون میکشم و با شمارهی سیو نشدهای که حفظش بودم، تماس میگیرم...
طولی نمیکشد که صدای سوکهیونگ را میشنوم و دلم لک میزند برای پاستا های خوشمزهاش.-what do you want?
(چی میخوای؟)به لحن طلبکارش لبخند میزنم
- hello my love how are you?
( سلام عشقم، حالت چطوره؟! )
صدای بلند خندهاش مرا هم به خنده وامیدارد و با خنده جرعهی دیگری از قهوهی تلخم مینوشم
- my kooki i miss you so much but hearing your voice made my day my son.
(کوکی من دلم خیلی برات تنگ شده ولی شنیدن صدات خیلی خوشحالم کرد پسرم.)- is my mom home?
(مامانم خونهس؟)ماگ را کنار گلدان میگذارم و گوش به صدای زیبای سوکهیونگ میدهم
- yes but she was a bit sleepy so she took a nap.
( آره اما یکم خوابش میومد پس خوابید.)
_ ok got it.when she woke up tell her I called. so she wouldn't become worried. I have to go love. say hi to everyone and take care of yourself.
( باشه فهمیدم، وقتی بیدار شد بگو من زنگ زدم که نگران نشه، من دیگه باید برم عشقم، به همه سلام برسون مواظب خودت هم باش.)
YOU ARE READING
I'M FAKE
Fanfictionاسم فیکشن: I'm fake خلاصه: جئون جونگ کوک، پلیس دورگهی آمریکایی کره ای که ماموریت داره تا باند shadow رو از بین ببره اما توی این بین متوجه علاقه اش به یکی از اعضای اون باند یعنی جیهیون میشه و برای نجات دادن اون از برادر دوقلوی جیهیون یعنی جیمین می...