part10

50 10 0
                                    

بی‌تفاوت دستم را توی هوا می‌تابانم

- برو تو، می‌بینی که جیهیون هیچ احتیاجی به کسی که ذهنش رو آروم کنه نداره، اون همون طور که وکیل خوبیه، جراحیش هم حرف نداره.

بی‌حرف سری تکان داده در اتاق را باز می‌کند و با نیشخند لب می‌زند

- می‌دونم، همسر خوشگل من از هر دستش خلاقیت می‌باره.

پوزخند می‌زنم و با پا، لباس جراحی را که از تنم درآورده و روی زمین پرت کرده بودم،را کناری هل می‌دهم

- آفرین به همسرت...
با باز شدن ناگهانی در، هر دو به سمت آن برمی‌گردیم که مارک سراسیمه وارد می‌شود

- کای دیشب کی جز ما از جابجایی محموله خبر داشت؟

کای در اتاقی که باز کرده بود را دوباره می‌بندد و با اخم به سمت من قدم برمی‌دارد

- چی شده؟

مارک کلافه نگاهش را به چشمان من می‌دوزد

- پلیس دیشب بهمون شبیخون زد، درگیری شد، دو تا از آدمامون رو از دست دادیم...

دست من مشت می‌شود و کای فریاد می‌کشد

- محموله چی شد؟

مارک نگاه از چشمان من گرفته و بند نگاه شاکی کای می‌کند

- مجبور شدیم ماشین رو منفجر کنیم تا حواس پلیس پرت بشه، چند تا از بسته‌ها رو نجات دادیم، ولی بقیه موندن تو ماشین. به زور تونستیم خودمون رو از اون جهنم سالم بکشیم بیرون.

با چشمان گرد شده به سمت مارک هجوم می‌برد که خیلی زود دستانم را دور کمرش حلقه می‌کنم و مهارش می‌کنم.

- یعنی چی مجبور شدین ماشینو منفجر کنین؟ ولم کن کوک مگه نمی‌شنوی چی می‌گه؟ یه کامیون رو با تموم بارش ترکونده... می‌دونی توی اون کامیون چند تا بسته بود؟

  به سمت مارک که با کلافگی دست بین موهایش می‌برد، نگاهی می اندازم و کای صدایش را بالا می‌برد

- خودت باید می‌ترکیدی ولی اون کامیون رو صحیح و سالم به مقصد می‌رسوندی.

صدای بلند و دیوانگی کای، مارک را کلافه‌تر می‌کند

- اگه ما نبودیم shadow لو می‌رفت کای... اگه اون ماشین منفجر نمی‌شد shadow می‌ترکید چرا حالیت نیست؟

کلافه‌ از تقلاهای کای تنش را به کنار هل می‌دهم

- آروم باش کای حق با مارکه. یه بسته از اون بار دست پلیس می‌رسید کارمون تموم بود.

دستانش را با کلافگی بین موهایش می‌برد و غرش می‌کند

- حالا من جواب اون لعنتی رو چی بدم؟

کای به دیوار تکیه می‌دهد و روی زمین می‌نشیند.

- تو انبار چند تا بسته هست می‌تونیم....

I'M FAKEWhere stories live. Discover now