part13

46 13 0
                                    

دستم را در هوا می‌تابانم
- برو بابا، تو غلط میک....

با گرفته شدن بازویم حرف توی گلویم می‌ ماند و او با قدرتی انکار نشدنی تنم را محکم به دیوار می‌کوبد و تنم را بین خودش و دیوار اسیر می‌کند

- یه کلمه‌ی دیگه حرف بزنی زبونت رو می‌برم. مگه بهت نگفتم من خطرناکم؟

دستانم را روی سینه‌اش می‌کوبم و اما او فاصله نمی‌گیرد

- بهت گفتم عضو یه باند خطرناکم، گفتم جانی و قاتلم. چرا اینقدر کله شقی تو؟

لبم را تر می‌کنم و خیره به طوفان توی چشمانش از بین دندان‌هایم می‌غرم

- قلم می‌کنم دستی رو که به سمتم دراز بشه،  برو کنار تا جنازت رو با پست نفرستادم واسه مامی جونت.

دستش با خشونت دور گردنم حلقه می‌شود و دست و پاهایم را که برای عقب راندنش تقلا می‌کنند، با یک دست و چسباندن تنش، به تنم مهار می‌کند

- آروم می‌گیری یا نه؟

بغض توی گلویم می‌جوشد و حس مضخرف نتوانستن وجودم را از هم می‌پاشد...

- ولم کن...

سرش را نزدیک‌تر می‌آورد...
آنقدر نزدیک که نفس داغش توی صورتم پخش می‌شود و بند دلم را پاره می‌کند

- چند دقیقه آروم بگیر و برای برادری که به خاطر تو افتاده ته جهنم یه کاری بکن.

هر دو از حجم عصبانیتمان نفس نفس می‌زنیم و هرم نفس‌های او، بغضم را بیشتر می‌کند.
نگاه مشکی و ترسناکش را به چشمانم که با تمام توان سعی میکنم  اشکی نشوند، میدوزد

- ولت می‌کنم، تو هم مثل یه بچه‌ی خوب و آروم میشینی، بدون حرف...

مکث کوتاهی می‌کند و از بین دندان‌هایش می غرد

- تأکید می‌کنم، بدون حرف به حرف‌هام گوش می‌دی، خب؟

دندان روی هم میساید و او بدون اینکه منتظر جوابی از من باشد رهایم می‌کند و قدمی به عقب برمی‌دارد.
به محض عقب کشیدنش، پایم را محکم به ساق پایش می‌کوبم و درست وقتی که کمی خم می‌شود، موهای نسبتاً بلندش را بین پنجه‌ام می‌گیرم و با تمام توان می‌کشم...

- حرومزاده عوضی فکر کردی تو اربابی و من بردت هر چی گفتی بگم چشم قربان.

این که با وجود ترسم،باز هم کم نمی‌آوردم و مانند میمون از او آویزان می‌شدم اوج شجاعت احمقانه‌ام بود و احمق بودم که فکر می‌کردم می‌توانم از پس او بربیایم...

مچ دستم را طوری محکم می‌گیرد که ناخودآگاه انگشتانم شل میشود و از درد نفسم گم و گور می‌شود

- آدم نیستی که عین آدم باهات رفتار بشه.. باید ببندمت به صندلی و حرفام رو بزنم؟

روی صندلی پرتم می‌کند و همانطور که با پیچیدن دستم، از تمام حرکات رزمی‌ام جلوگیری می‌کند، کراوات مشکی رنگش را از دور گلویش باز می‌کند.

I'M FAKEDonde viven las historias. Descúbrelo ahora