ییبو روبروی دکتر لی نشسته بود. تمام راه با دلخوری همراه هوانگ به سمت بیمارستان آمده بود. دکتر نگاهش را از برگه های آزمایش گرفت و به ییبو نگاه کرد.
لی ییشینگ: باید بگم معده ات دچار ورم شده و خوب دردهایی که این اواخر داشتی به همین خاطر هست. این هم به خاطر استرس زیاد، غذا نخوردن هاست. البته بیشترش به خاطر استرس زیادی که داری.
ییبو ساکت بود و بی تفاوت به دکتر لی نگاه میکرد. ییشینگ کاملا متوجه بی تفاوتی ییبو شده بود. ییشینگ بار قبل که با هوانگ حرف زده بود از وضعیت ییبو و مرگ مادرش اطلاع پیدا کرده بود. اونهم میدونست این بی تفاوتی ییبو به چه دلیل هست.
لی ییشینگ: و اما در مورد نکته مهمتر اینکه وضعیت قلبت هم یه چیزهایی را نشان میده . اینکه گاهی ضربان قلبت از ریتم خارج میشه و بهش آریتمی قلب میگن
لبخندی روی لب ییبو نشست که از نگاه لی ییشینگ پنهان نماند. ییبو در این فکر بود که شاید این ناراحتی قلبی باعث مرگش بشه و از این فکر لبخندی زده بود. حقیقتش این بود که ییبو دیگر علاقه چندانی برای زندگی نداشت. اینهم از کشفیات اخیرش بود.
لی ییشنگ : خوب ییبو بهم میگی این اواخر متوجه دردی ناراحتی چیزی تو ناحیه قلبت شدی؟ یا متوجه ضربان شدیدتر قلبت شدی؟
ییبو: شاید زیاد به این چیزا توجه نمی کنم
لی ییشینگ: مهمه این مساله خیلی مهمه
ییبو تو ذهنش داشت با خودش تکرار میکرد برای کی مهمه ؟ دیگه برای کی مهمه؟
لی ییشینگ به سکوت ییبو نگاه کرد و ناگهان پرسید: یبو تو احساس افسردگی داری ؟ تمایل به نشستن تو تاریکی؟ زل زدن به یک نقطه، متوجه عبور زمان نشدن، دلت نخواهد از خونه بیرون بری با کسی حرف بزنی
ییبو ناگهان چشمهاش به چشمهای دکتر لی گره خورد. بازهم در سکوت در عمق چشمان ییشینگ را نگاه کرد. نفسی کشید و به ارامی سرش را برگرداند. زیر لب گفت: مگه این چیزا عادی نیست؟
دکتر لی به سختی شنید ولی متوجه شد.
لی ییشینگ: واسه همه ممکنه رخ بده حتی برای کسانی که پدر و مادر دارند. از دست دادن پدر و مادر ضربه سختی تو زندگی.
ییبو ناگهان لب گشود و گفت: بعضی ضربه ها نشونه است.
لی ییشینگ: نشونه چی؟
ییبو: نشانه تمام کردن همه چیز
ییشینگ از حدس خودش مطمئن شد. ییبو افسردگی داشت و تاریکی داشت احاطه اش میکرد. نیاز به کمک داشت. فقط نمیدونست چطور باید به این پسربچه در مورد مشاوره روانشناس چیزی بگه. میترسید ییبو نه تنها قبول نکنه بلکه از ادامه درمان بیماری معده و قلب خودش هم دست بکشه.
YOU ARE READING
بعد از تو
Romanceییبو پسری که بعد از مرگ ناگهانی مادرش تنها میشه و مسئولیت زندگی ش را باید بعهده بگیره.. و مراقبی که به سراغش میاد ..