کریس وقتی جادوش دیگه خالص نبود حافظه همه مردم سرزمینشون رو گرفت تا فکر کنن اون و پادشاه مسئول مرگ ملکه هستن و کسی سوهو رو مقصر ندونه.
سوهو با اینکه پدرش ممنوع کرده بود از همون بچگی، از طریق یه راه مخفی به بیرون قصر میرفت تو جنگل و با سهون در ارتباط بود.
لوهان هر وقت تو دردسر میوفتاد پز میداد که بابام جادوگر سیاهه ولی هیچوقت جلوی کریس نگفت چون از نظرش اینطوری بهش اجازه دخالت بیشتر تو زندگیش رو میداده!
سهون قبل از اینکه رابطهاش با لوهان عاشقانه بشه همیشه حس میکرده پرستار بچهاس و باید مواظب لوهان باشه، واسه همین لونا همیشه کنار لوهانه، تا ازش مراقبت کنه.
کریس واقعا لوهان رو مثل بچه خودش میبینه و بهش افتخار میکنه، هرچند این که لوهان انقد استعداد جادوگری داره میترسوندش و نگران بود که بعد از خودش لوهان جادوگر سیاه باشه.
لوهان از ته قلبش هیچوقت از بکهیون عصبانی نشد چون حتی با این که بچه بود هم میدید که ملکه دریا چقدر ترسناکه.
سوهو بئاتریس رو مثل دخترش دوست داشت و بعد از به دست آوردن حافظهاش و فهمیدن اینکه بئاتریس مرده واقعا به احساساتش آسیب میزنه و تا مدتها عذابش میده.
کریس همون بچگی به طلسم روی لوهان میزاره که مثل یه سپر دفاعی عمل میکنه، اگر کسی بخواد بهش آسیب بزنه، سلاحش به سمت خودش کمونه میکنه.
اولین دیدار سهون و لوهان تقریبا باعث مرگ سهون شد چون سهون داشته شکار میکرده و وقتی لوهان یهویی تو جنگل جلوش سبز میشه سهون خنجرش رو پرت میکنه سمتش اما به لطف طلسم کریس حنجر به سمت خودش برمیگرده.
اوایل چانیول مخفیانه دنبال راهی برای از بین بردن طلسم ملکه دریا و برگردوندن صدای بکهیون از طریق جادوی سیاه میگشت اما وقتی بکهیون متوجه شد جلوش رو گرفت تا بیشتر از این توی تاریکی غرق نشن.
کریس از همون اولش هیچوقت از سوهو متنفر نشد، چون خیلی راحت میتونست به پادشاهش نه بگه، اما بعد از گذاشتن قلبش توی سینه سوهو یه جورایی به هم متصل شدن و دیدن هر روز بزرگتر شدن و قوی تر شدنش باعث خوشحالی و افتخارش بود.
کریس فقط یکبار سوهو رو به اسمش صدا کرد و وقتی سوهو بهش گفت حق نداره اسمش رو بگه دیگه هرگز به زبون نیاورد.
کریس واسه این سوهو رو رز سفیدش صدا میکرد چون نشون دهنده قدرت پاک و جادوی روشنِ قلبشون بود.
کریس تموم اون سال هایی که سوهو شکنجه میشد دردش رو حس میکرد ولی نمیتونست کاری کنه پس فقط برای جفتشون اشک میریخت.
طلسم شکست زمانی که کریس اجرا کرد، سوهو رو هم ضعیف کرد وگرنه سوهو میتونست خیلی راحت از پس نگهبان های کامیلا بر بیاد.
با اینکه سهون خودش به لونا گفته بوده همیشه دور و بر لوهان باشه گاهی به خاطر نزدیکیشون حسودی میکرده.
کریسِ beauty hunter and the beast نمیگه دوستت دارم، زندگی هاتون رو به هم متصل میکنه تا تنهایی درد نکشی!
سوهوی beauty hunter and the beast نمیگه دوستت دارم، میزاره تیر هاش اینو نشون بدن!
کریس معمولا به همه میگه عزیزم، ولی سوهو رو "عزیزترینم" صدا میکنه!
کریس یادش بود که وقتی داشت داستان تیر هاش رو برای سوهو تعریف میکرد چطوری بهش نگاه میکرده پس بعد از درست شدن زندگیشون هر شب براش از معامله هاش و داستان های مختلفی که خونده و شنیده بوده میگه.
لوهان بعد از این که فهمید سوهو طلسم شده بوده تا خاطرات عزیز ترین هاش رو فراموش کنه به گارد طلایی پز میداد که خودش فراموش شده بوده اما اونا نه!
"اگر فکر میکنین دارم پز میدم باید بگم... دقیقا دارم پز میدم چون اون حتی اسم من رو یادش رفته بود ولی میتونست شجره نامه شما رو از حفظ بگه!"طلسمی که کریس روی تاج و تخت گذاشته بود فقط به خالص ترین قلب اجازه فرمانروایی میداد، سوهو قلب کریس تو سینه اش بوده پس درواقع پادشاه حقیقی کریسه!
کریس تسلیم نشد و فراموش نکرد، اما سوهو همه چیز رو فراموش کرد و ازش متنفر شد.
اویل کریس بابت جاودانه بودنش خدا رو شکر میکرد چون اگه نامیرا نبود تو دو روز اولی که سوهو رو دیده بود، پنج بار مرده بود.
کریس میدونست با گرفتن درد سوهو و وصل کردن بدنهاشون به هم ضعیف میشه و روزانه صدها گل رو خشک میکنه، اما بازم انجامش داد.
لوهان از بچگی نقشه قتل کریس رو میریخته چون فکر میکرده کریس قاتل والدینشه
بعد از رفتن سوهو، کریس براش پدری میکنه و لوهان واقعیت رو میفهمه
اگه سوهو هیچوقت نمیرفت، لوهان یه روز قاتل کریس میشد، نه ناجیش!
YOU ARE READING
Beauty Hunter And The Beast
Historical Fictionجادو، چیز عجیبیِ و عشق حتی از اون هم عجیبتره! جادویی که میتونه دو شخصیت کاملا متفاوت رو به هم مربوط کنه! و عشقی که میتونه باعث بشه اونا جادو رو زیر سوال ببرن! کدوم قراره پیروز بشه؟ پادشاهی که تاجش رو رها کرده یا جادوگری که قلبش رو فدا کرده کی می...