031

1.7K 157 31
                                    

زین

5:09 بعد از ظهر

دستم رو کشیدم و طناب محکمی که دور مچ هام بسته شده بود،پوستم رو سوزوند.لیام که پشتش به پشت من بود داشت برای آزاد کردن پاهاش تقلا میکرد.تنها سلاحی که برامون باقی مونده بود،ذهن هامون بود.لیام با ناامیدی غرید:

"فاک،زین،این کار بی فایده است."

برای بار آخر طناب رو کشیدم،به نفس نفس زدن افتاده بودم و داشتم تسلیم میشدم.

"میدونم رفیق ولی فقط نیم ساعت قبل از اینکه برگردن وقت داریم.کی فکرش رو میکرد اون احمق مو بنفش عقل داشته باشه؟"

لیام یهو بهم پرید:

"یه لحظه صبر کن،چرا داریم چند ساعت سعی میکنیم این طناب ها رو باز کنیم وقتی هر دومون اونقدر قوی هستیم که چوب این صندلی ها رو بشکنیم؟"

یه موج از آزردگی بهم هجوم آورد.

"چرا زودتر به این فکر نکردی،احمق؟"

بالافاصله متهمش کردم.برای دو نفر که بیشتر عمرشون رو مشغول این کار بودن،احساس حماقت میکردم.

"ندیدم که تو خودت زودتر ایده ی خوبی داشته باشی،رفیق.پس بذار اول از اینجا فرار کنیم بعد عوضی بازی دربیار."

لیام جوابم رو داد و توی صندلیش جا به جا شد.اون آماده بود که این آپارتمان لعنتی که هفته ها داخلش بودیم رو ترک کنه.

اضطرابم آروم گرفت.وقتمون به 27 دقیقه رسیده بود و توی ذهنم همین طوری میگذشت.این تاخیر باعث شد از خشم دیوونه بشم و اون خشم ماهیچه هام رو به تقلا کردن وادار کرد تا بتونیم اون چوب سخت رو بشکنیم.

این بهترین فرصت برای فرار کردن بود.الان افراد کمتری اینجا بودن و بیشترشون به پایگاه مرکزی رییس شون رفته بودن که معلوم نیست کجاست.بی شک رییس شون خشمگین بود.اونا حتی با تانک و مواد منفجره هم نمیتونستن هری رو از کتلینا دور کنن.

به خاطر فشاری که به مچ دست هام وارد میشد غریدم و لیام برام فکرش رو توضیح داد.

"هر دومون باید به سمت بالا فشار بیاریم و به صندلی ها نیروی زیادی وارد کنیم اگر خوش شانس باشیم خم میشه و طناب های دورمون هم شل میشه."

خیلی کوتاه برام توضیح داد و به نظر باور داشت که این کار جواب میده.

باهاش همراهی کردم و دیدم این فکر از هیچی بهتره.من و لیام این کار رو چند بار تکرار کردیم.با فشار پاهامون،بالا میپریدیم و صندلی ها یه سانت از روی کاشی های کثیف زمین بلند میشد و بعد اون ها رو با شدت به سمت پایین میکوبیدیم.

با صدای شکسته شدن،بیش از حد خوشحال شدم:

"مرد،داره جواب میده."

Dust Bones [Punk Harry Styles]Where stories live. Discover now