تو شهر که دور زد ، نزدیکای صبح بود که اومد قصرشو رو تخت خوابید ، خسته تر از اون حرفا بود که بحواد اون کیتن عصبی رو زیر نظر بگیره
پرواز دیشبش تو شهرو شک کردن یه پسر همسن خودش بهش ، ازش نیرو گرفته بود چون هری مجبور شده بود فرار کنه و خب
بازم نتیجه ای نداشت ، پس کاری نمیتونست بکنه غیر از هیپنوتیزم و پاک کردن حافظه کوتاه مدت اون پسر ....
__________
+اوه محض رضای فاک جیمز ، من خوابم میاد
_لویی بلند شو پسر ، یادت کع نرفته اونروز باهات چکار کرد ، بیدار شو ....هی چشماتو باز کن تاملینسون
اینارو جاستینا به خنده بهش میگفت و تکونش میداد ، اون دیشبم همینجوری شدع بود و بازم مثه دفعه ی قبل قش کرده بود
لویی دیگه یجورایی واقعن از پارتنرس تو اون سلول کوچیک میترسید
و اصلن نمیتونست ترسشو پنهان کنه دربرابر اون ، وقتی که چشماش تغییر رنگ میدادنو قرمز میشدن و دورش یه حاله مشکی واضح به وجود میومد ، لویی رو میترسوند .
وقتی که حتی یک کلمه هم با لویی حرف نمیزد و بعدش دوباره بیهوش میشد ، ترس لویی نه تنها کمتر نمیشد ، بلکه بیشترم میشد
چشماشو باز کردو با یه جفت تیله ابی که معلوم بود واسه جاسه رو به رو شد
+هی گمشو اونور ، اون چشمات داره منو میتزسونه
لب هاشو جلو داد و با یه اخم مصنوعی به لویی خیره شد
_مگه چشه به این خوشگلی ؟؟
لویی یه لبخند گله گشاد تحویل جاس داد و خندید
_هی به چی میخندی؟؟؟
+هیچی ، وقت کردی نوشابه باز کن واسه خودت
_چشم اگه نوشابه گیر اوردم ، حتمن باز میکنم تا چشت دراد
+کی حسوده ؟
_مستر تاملینسون
+من یه جفت خوشگلترشو دارم ، برو با همونا خوش باش زشت کوچولو
_ببین کی داره به کی میگه کوچولو ، تو که نصفه منی
_هی گایز بسه ، توام که خوابت پرید لویی ، بلند شین بریم
لویی با لبخند دندون نمای جاستینا ، چشماش گرد شد . این امــــــــــکان نداره ، د هل ؟؟
چرا دندونای نیشش بزرگتر شده بودن ، لویی با خودش فکر کرد ،چرا نباید این تغییر ناگهانیو بهش نگه و ازش مخفی کنه ؟
اون باید بدونه داره میشه یع چیزی شبیه استایلز
از تخت اومد پایینو پشت جیمز راه افتادن سمت سالن غذا خوری
ESTÁS LEYENDO
vampire of UK (L.S)
Vampirosکی میدونه ؟؟؟ ... فاصله بی تفاوت بودن تا وابستگی و دوست داشتن فقط یه خط باریکه ... اونا وابسته شدن ... همدیگرو دوست داشتن ... انسان و خون اشام ..... قانون مرگ رو نادیده گرفتن ... بهش اهمیتی ندادن ... اهمیتی ندادن به چیزی که بین عشقشون فاصله میند...