"3 "

921 130 19
                                    

هیچ خبری نبود ، البته فعلن
____________
صبح با صدای کوبیده شدن در بلند شدم ، جیمز بود که میگفت بریم صبحانه ، با بی میلی از جام بلند شدمو یه تکونی به جاستیناکه غرق خواب بود دادم

+هی ، بلند شو دختر ، وفت صبحانه اس

_خوابم میاد

+منم همینطور ولی مجبوریم

اینارو وقتی داشتم صورتمو میشستم بهش گفتم . جاستینا با هر زحمتی بلند شد و باهم پشت جیمز راه افتادیم ، مطمئنن صبحونه مفصلی نیس ....

یه تکه نون با تخم مرغ ابپز و پنیر و یه لیوان چای
چیزی که من ازش متنفرم ....

سرمیز نشستمو با بی میلی غذایی که روبه روم بودو نگاه میکردم که صدای جاس باعث شد سرمو بگیرم بالا

_چرا اونجوری نگاش میکنی ؟؟

+ام...خب میدونی تنها چیزیه که من ازش متنفرم

تک خنده ای کردو مشغول شد

_تازه مجبوری هرروز این غذارو تحمل کنی

+فاک

_اره ، دقیقن فاک به استایلز

با تعجب بهش نگاه میکردم که با چه حرصی بهش فحش میداد ، اون تکه نونو با هر زحمتی بود به داخل معده ام فرستادم ، دوس نداشتم تا ناهار گرسنه بمونم . بلند شدمو به سمت اتاق که نه... سلولمون رفتیم ،

_‌اینجا هیچ سرگرمی نداده نه ؟؟

_نه تا وقتی کع استایلز انتخابت کنه و دوباره یه نیشخند لعنتی تحویلم داد

+میشه اینقدر تزسناک درموردش صحبت نکنی ؟؟

_اون واقعا هس

+همین الان گفتم که اینجوری صحبت نکنی

یه چش غره رفتو ساکت شد ،

_هرچهقدرم بخوای از حقیقت فرار کنی اون یه ....

جیمز حرفشو قطع کرد

_بسه دیگه ، اینقدر کلکل نکنین ، جاس توام مواظبه حرف زدنت باش

_اگه نباشم ؟؟

_حس مرگو میچشی دختر !

_چه خوب

+تو واقعا دوس داری بمیری جاس؟

_تنها چیزیه که بهم حس خوبیو منتقل میکنه 

اینجا همه چیزش ترسناکه ، ادماش ، رفتارایی که از خودشون بروز میدن ، حرفایی که راجب استایلز میزنن ...اوه...و خود استایلز ...بدون شک یکی از بدترین ادمای روی زمینه ...البته اگه ادم باشه ...

بعد ار حرفایی کع بین منو جیمز و جاس رخ داد دیکه کسی خرفی نزد ، رو تخت دراز کشیدم خوابیدم ......

_هی بلند شو وقت ناهاره

+من گرسنع ام نیس ، نمیام و خوابم میاد برو بیرون جیمز

vampire of UK (L.S)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang