67

307 58 55
                                    

نگاهی به نگهبانی که داشت طناب دستشو باز میکرد انداخت و سرشو دوباره پائین انداخت .باز شدن شدن دستاش همزمان شد با افتادن سنگین هری روی زمین ...از درد چشماشو بست و لبشو گاز گرفت.

با زحمت دستاشو ماساژ داد که واقعا هیچ کمکی به خودش نکرد...ظاهرا راف یه امروزو  فرجه داده...اون نگهبان از سلول رفت بیرون و هریو با کلی درد تنها گذاشت... 

هری خودشو به گوشه ترین نقطه اتاق رسوند و زانوهاشو توی شکمش جمع کرد ... تمام بدنش از درد میلرزید ...ضعیف شده بود...چشماشو بست و سرشو به دیوار پشتش تکیه داد .. 

باید فکر میکرد ..حتما یه راهی هس که از ایجا خلاص شه ...حتما هس ... 

*******

صدای نوتیف موبایلش اونو از جاش پروند . به سمت موبایل هجوم برد با دیدن اسم زین روی صفحه چشماش برق زدن ..پیامو باز کرد و یه عکس دید با یه کپشن مضخرف 

"من هنوزم میگم تو نباید دوباره بری اونجا "

عکس رو باز کرد و با یه کروکی دست و پا شکسته مواجه شد...کروکی که توی هر قسمتش تعداد نگهبانا و جهت دوربین مخفی نوشته شده بود ...لویی کاری با دوربینا نداره چون میدونه کسی بهش شک نمیکنه ... 

"ممنون زی زی "

روی اون نقشه زوم کرد و به  تمام سلول هایی که زین یه مربع کشیده بودتشون نگاهی انداخت ... خیلی خب ...توی سالنی که سلول هری توشه فقط دوتا نگهبان هس که ..یکیشون از این طرف به ته راه رو میره . دومی هم از ته راهرو به سمت اول راه رو میاد ... این یکم سختش میکنه ... 

ولی خب ..با کمال خوشبختی دوربین دقیقا وسط راهروعه و اول و اخر سالن رو نمیگیره ...لویی لبخندی از روی پیروزی زد ... 

"هری فردا پیششه ..."

تا شب توی اتاقی که خودشوهری رنگش زده بودن وقتشو گذرونده و پیانو زده بود... پیانو همیشه ارومش کرده و میکنه ... به ساعت بالای سرش نگاه کرد .. 

10:30...

بلند شد و به اتاق خودشون رفت ...هودی مشکی هری رو از توی کمد دراورد و پوشید و کلاهشو روی سرش گذاشت ... یاد دوران دبیرستانش افتاد که یکی از کسایی بود که ازش حساب میبردن ..پوزخندی زد و از اتاق بیرون رفت ...

خداروشکر کرد که ریچارد نیست تا سوال پیچش کنه ... با سرعت باورنکردنی ای از قصر بیرون زد و فیون رو صدا زد .سوارش شد و به سمت قصر رافائل راه افتاد ... 

_شششش...

بعد از یک ساعت فیون رو وادار کرد که بایسته ..ازش پایین اومد و بهش گفت که برگرده و فیون بعد از صدی نامفهومی که از خودش بروز داد ، برگشت و به سمت جایی که قرار بود بره قدم تند کرد ... 

از دروازه اصلی بره تو ؟؟ ... از پشت قصر از پنجره های توی راه پله ها بره ؟؟ ... 

/فلش بک /

vampire of UK (L.S)Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora