این چپتر دارای صحنه های چندش است ...
خا بدتون میاد ..اونجاهارو نخونین :)
****
یه بوق...دو بوق..سه بوق...
_پس چرا برنمیداره ؟
هری تماس رو دوباره برقرار کرد ...
"مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد "
استرس خیلی بدی تمام وجودشو گرفت ...
_میگه در دسترس نیس !
با گفتن این جمله سرعت ماشینو کم کرد و گوشه خیابون متوقف شد . ایندفعه به لیام زنگ زد که منتظر مت و لویی بود تا برسن ..
_هی هری ..تو خوبی ؟ چیزیت نشده ؟
_هی لی..من خوبم..ببینم مت هنوز نیومده ؟؟
_مت ؟؟ ..نه هنوز که خبری ازش نیس ... هرچیم بهش زنگ میزنم میگه در دسترس نیس
_فااااک...پیداش کن ... زیر سنگم شده باید بفهمی کجاس فهمیدی ؟
_خیلی خب هری..فهمیدم..خبری شد بهت زنگ میزنم دم دست باش ..
هری بعد از شنیدن حرفای لیام قطع کرد و گوشیو پرت کرد تو بغل نایل که داشت با نگرانی بهش نگاه میکرد
_چ..چیگفت ؟
_مت برنمیداره..معلوم نیس تو کدوم جهنم دره ایه که موبایلش در دسترس نیست و فاک..هنوز برنگشته به قصر
نایل عملا نفسش برید وقتی جمله اخر هری تموم شد.. لویی کجا بود ؟؟
_حالا چی..چی میشه ؟
_نمیدونم نایل ..نمیدونم ... فعلا باید ببینیم لیام میتونه خبری ازش بگیره یا نه !
هری کلافه گفت و دوباره ماشینو حرکت داد ..
_ک-کجا داریم میریم ؟؟؟
_نااایل...میشه اینقدر سوال نپرسی ؟؟؟ ..داریم میریم پیش دیمن ..حالام دهن فاکیتو ببند .
هری با عصانیت تمام ضربه ای به فرمون زد و سر نایل داد زد . نایل درست سرجاش نشست و سرشو به شیشه تکیه داد .
_حس خوبی ندارم !
_قسم میخورم یه کلمه ی دیگه حرف بزنی ، از ماشین میندازمت بیرون تا خودت باهاشون سر کنی !
نایل با چشمای لرزون به هری نگاه کرد و دیگه حرفی نزد ...
بعد چند دقیقه اونا جلوی در خونه ی دیمن و همسرش املیا بودن ..
_پیاده شو پسر..اینجا جات امنه !
هری همونطور که کمربندشو باز میکرد گفت و از ماشین پیاده شد و بعد از اون نایل از ماشین پایین اومد و درو بست .. هری درای ماشینو قفل کرد و هردو به حیاط خلوت خونه قدم گذاشتن .
ŞİMDİ OKUDUĞUN
vampire of UK (L.S)
Vampirکی میدونه ؟؟؟ ... فاصله بی تفاوت بودن تا وابستگی و دوست داشتن فقط یه خط باریکه ... اونا وابسته شدن ... همدیگرو دوست داشتن ... انسان و خون اشام ..... قانون مرگ رو نادیده گرفتن ... بهش اهمیتی ندادن ... اهمیتی ندادن به چیزی که بین عشقشون فاصله میند...