Chapter 24

2.1K 288 296
                                    

Chapter Twenty-Four

"ماشینتو بده به من"

"میخای چیکار کنی؟"

"باید سریع تر خودمو برسونم به خونه رابرت شالک"

"منم باهات میام"

"نه من زودتر میرم.. تو هم افرادتو جمع کن بیاین"

"باشه.. بیا اینم سوییچ"

مارک سوییچو به لیام داد و لیام به سمت ماشین دوید‌‌..

"لیام"

قبل از این که توی ماشین بشینه مارک صداش زد.. به سمتش برگشت..

"مراقب خودت باش"

لیام سری تکون داد و توی ماشین نشست و به سمت خونه شالک حرکت کرد..

چند دقیقه بیشتر از حرکتش نگذشته بود که گوشیش شروع کرد به زنگ خوردن..

بدون نگاه کردن به صفحه گوشیش جواب داد..

"هی لیام"

لیام با شنیدن صدای آشنایی که چند وقت بود نشنیده بود، ابروهاشو در هم کشید..

"نیک؟"

"چطوری پسر؟ چه خبر مبرا؟ خوش میگذره؟"

"میدونی که اوضاع کشور چجوریه.. به نظرت خوش میگذره؟"

"آره آره میدونم چجوریه.. اینم میدونم تو چه آدم فضولی هستی و تو کارایی که جزو مسئولیتت نیس دخالت میکنی و خودتو تو خطر میندازی"

لیام چشاشو چرخوند و در حین رانندگی به صحبتش با نیک ادامه داد..

"تو نیویورکی؟"

"نه من نیکم"

"فاک یو نیک.. بهت میگم تو اومدی نیویورک؟"

"عه از کجا فهمیدی؟"

"از اونجایی که هر وقت پاتو از واشنگتن میزاری بیرون مستقیم میای نیویورک و دقیقا اون موقع واس من زنگ میزنی و بعد میای رو سر من خراب میشی"

"عع پسره بی شخصیت.. این چه طرز حرف زدن با بهترین رفیقته؟ خب دلم برات تنگ میشه"

لیام که به خونه رابرت شالک نزدیک شده بود پوفی کشید و ماشینو یکم دورتر پارک کرد..

"من باید برم.. در دسترس باش بعدن بهت زنگ میزنم"

بدون این که منتظر جواب از نیک باشه قطع کرد.. از ماشین پایین نشست و به سمت خونه مورد نظرش حرکت کرد..

آروم آروم به خونه نزدیک شد و اطرافو زیر نظر گرفت.. به راحتی وارد حیاط خونه شد.‌.

چرا هیچ محافظی اینجا نیست؟ مگه اینجا خونه لعنتی یه نامزد انتخاباتی نیس؟ پس کجان اینا؟ چرا مث خونه ارواحه پس؟

حرکت یه آدم توجهشو جلب کرد.. یه مرد کاملا سیاهپوش.. خودشه..

اسلحه‌شو در آورد و به سرعت به سمتش دوید..

Everything Is Gray [ZIAM]Where stories live. Discover now