Chapter 19

2.5K 327 86
                                    

Chapter Nineteen

"کام آن زین.. زود باش.. آخرین گلوله دیروزت خورد به هدف"

"اهههه لیام.. خودت گفتی که باید انگیزه داشته باشم.. من دیروز داشتم.. الان دیگه ندارم"

"فاک زین.. از همون اولم نباید بت رو میدادم.. تو با اون چشمای لعنتیت منو جادو کردی"

زین نیشخندی زد و در حالی که خودشو تکون میداد به لیام نزدیک شد.. دستاشو دور گردنش حلقه کرد و فاصله صورتاشونو کم کرد..

"شاید اگه ببوسیم انگیزه بگیرم"

آروم گفت و لب پایینشو گاز گرفت..

"اینجوری انگیزه میگیری؟"

لیام هم متقابلا آروم زمزمه کرد..

"آره"

زین جواب داد و بازم جلوتر اومد.. فقط چند میلی متر تا لبای لیام مونده بود..

"ولی من یه فکر بهتر دارم!"

لیام با یه لبخند بزرگ گفت و از زین دور شد‌..

"با این چطوری؟ تو یه ساعت تو ده تا بزنی هدف بعدش من میبوسمت.. هوم؟"

"وات د فاک؟ تو یه ساعت من ده تا بزنم بعد تو فقط ببوسیم؟ همین؟"

"باشه، یه کار دیگه هم میتونیم بکنیم.. تو تا هر وقت، هر چند تا، هر جا دوست داری بزن ولی تا وقتی تمام اون لیتل لاوبایتای کیوت از رو بدنت ناپدید نشدن همو نمیبوسیم.. این یکی چطوره؟"

چشمای زین گشاد شد.. لباش از هم فاصله گرفتن و گوشه لباش به سمت پایین خم شد..

"تو یه ظالمی لیام.. ما الان تو عصر دموکراسی هستیم.. این دیکتاتوریا چه معنیی میده؟!"

با یه لحن شبیه به بغض گفت که باعث شد لیام بلند بزنه زیر خنده..

"وااای تو خیلی خوبی پسر.. کام آن زین تو میدونی من چجوری میبوسمت!"

"حالا که خیلی پسر خوبیم، یه بوس کوچولوی دوپینگی نمیدی؟"

با مظلومیت گفت و با انگشتاش یه مقدار کمو نشون داد..

"نخیر نمیشه.. حالام بدو برو که یه ساعتت شروع شد"

"نه قبول نیس.. من باید سرجام وایسم آماده شم بعد شروع شه"

"خیله خب.. پس زود باش"

زین غرغر کنان به سمت جایگاه رفت و عینک مخصوصو رو چشمش گذاشت..

"مرتیکه عوضی.. میدونم چیکار کنم.. جوری میبوسمت لبات کنده شه"

"ها؟ چیزی گفتی بیبی؟"

"گفتم شما بفرمایین کون مبارکتونو بزارین رو صندلی لم بدین و فقط دستور بدین من کی شروع کنم"

"آره فکر خوبیه"

به طرف یه صندلی رفت و روش نشست و پا رو پا انداخت.. زین با چشمای گرد شده فقط نگاش کرد..

Everything Is Gray [ZIAM]Where stories live. Discover now