Chapter 26

2K 302 380
                                    

Chapter Twenty-Six

"کریس؟"

"هی لیوم!"

الان جلوش نشسته بود و داشت حرف میزد ولی لیام همچنان نمیتونست اینو باور کنه..

"تو.. تو کریس.. تو چطور.."

به چهره شوکه شده لیام نیشخندی زد..

"من.. نمیفهمم.. تو.. بگو که یه اشتباهی شده.. تو اون قاتله نیستی.. بگو اینو"

پوزخند خونسردش همچنان روی صورتش بود..

"من دقیقا همون قاتله‌م لی.. باور کن"

"به من نگو لی"

لیام سریع واکنش نشون داد و چند قدم عقب رفت.. نوک انگشتاشو دو طرف سرش گذاشت و یکم فشار داد..

"من.. نمیتونم باور کنم"

کریس شونه‌ای بالا انداخت..

"چرا؟ چرا این کارا رو کردی؟"

یه اخم ساختگی کرد..

"کام آن لیام.. چیزای جالب تری هم هستن که بخایم راجبشون حرف بزنیم"

"من هیچ حرف دیگه‌ای با تو ندارم جز این که بگی چرا این گوهو خوردی"

با عصبانیت داد کشید که باعث شد کریس آروم بخنده..

ذهنش کلی بهم ریخته بود.. سعی میکرد با راه رفتن تو اون فضای کوچیک خودشو آروم کنه ولی نمیتونست..

چند دقیقه تو سکوت خشمگین لیام گذشت که سرانجام کریس سکوتو شکست..

"چرا منو تحویل پلیس نمیدی؟"

آروم از لیام پرسید ولی اون بهش توجهی نکرد..

"فقط کافیه منو تحویل پلیس بدی و خودتو راحت کنی"

ایستاد و به سمت کریس برگشت..

"فک میکنی من تو رو تحویل پلیس بدم راحت میشم؟"

"نمیشی؟"

کریس گفت و ابرویی بالا انداخت..

لیام نگاهشو ازش گرفت و چیزی نگفت..

کریس خندید..

"هفت سال بزرگتر شدی ولی هنوز همون لیامی"

ناگهان چیزی تو ذهن لیام جرقه زد..

"زین.. من باید زینو پیدا کنم"

آروم زمزمه کرد جوری که انگار داره با خودش حرف میزنه ولی کریس شنید..

"زین؟ منظورت.. همین زین مالیک که محافظشیه؟"

لیام چیزی نگفت و کلافه به سمت در رفت..

"ووهاه.. یه خبرایی اینجاست!"

لیام به در رسید و به طرف کریس برگشت..

"جرات نکن بخای فرار کنی.. من برمیگردم"

کریس نیشخندی زد و دستاشو بسته‌شو بالا آورد‌‌..

Everything Is Gray [ZIAM]Where stories live. Discover now