Chapter Thirty
وقتی لیام با جرج مالیک تماس گرفت و بهش گفت موضوع خیلی مهمی راجب زین هست که باید در موردش صحبت کنن، اون در کوتاه ترین زمان خودشو به شرکت زین رسوند..
زین روی صندلی نشسته بود و در حالیکه پاشو تند تند به زمین میزد، ناخونشو میجوید و لیام توی اتاق قدم رو میرفت..
جفتشون برای روبرو شدن با جرج مالیک و حرفایی که قراره بینشون زده بشه استرس داشتن..
تا وقتی که جرج بلاخره به شرکت رسید و وارد اتاق زین شد..
"اوه زین خوبی؟ من نگرانت شدم"
"من خوبم"
زین به آرومی گفت و برای نگاه کردن به جرج سرشو بالا نیاورد..
"نمیخاین بگین برای چی میخواستین منو ببینین؟ اینجا اومدنم خیلی ریسک بود با توجه به این که دیوید مولر هم دیشب کشته شده"
جفتشون با شنیدن این حرف، به هم نگاه کردن و سریع سرشونو انداختن پایین..
جرج از عکس العملشون یکم تعجب کرد..
"شما.. میدونستین؟"
"آمم.. آقای مالیک.. ما.. ما باید یه چیزی بهتون بگیم"
جرج منتظر بهشون نگاه کرد..
گفتنش واسه جفتشون سخت بود.. زین نمیتونست نگاه جرجو بعد از شنیدن همه چیز تحمل کنه..
"لیام!"
زین برای آخرین بار نگاه پر از خواهششو به لیام دوخت.. ولی برای برگشتن دیگه دیر بود..
"کامان پسرا.. زود باشین بگین.. قضیه چیه؟"
"لیام من نمیتونم.. من نمیتونم این کارو بکنم"
زین با لحنی که التماس توش موج میزد گفت و سرشو تند تند تکون داد.. به سمت در اتاق رفت که لیام سریع پشتش دوید و دستشو گرفت..
جرج گیج بهشون نگاه میکرد..
"آروم باش و فقط بمون زین.. هرچی بشه بدون من باهاتم"
لیام آروم رو به زین زمزمه کرد.. زین سرشو تکون داد و هردو به سمت جرج برگشتن..
"ما.. قاتلو پیدا کردیم"
نظر جرج به حرف لیام جلب شد..
"واقعا؟ خب اون کیه؟ الان کجاست؟"
زین چشماشو بست و سعی کرد بغضی که ناخواسته توی گلوش ایجاد شده بودو فرو ببره..
"اون منم"
زین گفت و همچنان به جرج نگاه نکرد..
جرج گیج به زین نگاه کرد..
"چی تویی؟"
"اون قاتله منم"
زین گفت و این بار مصمم به جرج نگاه کرد..
YOU ARE READING
Everything Is Gray [ZIAM]
Fanfiction+Who is Liam Payne? -He's my bodyguard and I love him... Ziam Fan-Fiction