'فردا'
"خب پس الان همه چی برگشت به حالت نرمال؟" لیام چشمهاش رو ریز کرد و از زین پرسید. "برای بار صدم لیام آره. دیشب بهم زنگ زد گفت رسیده خونه پدر و مادرش, خانواده اش هم شرایطش رو فهمیدن و تصمیم گرفتن تو این موقعیت بهش کمک کنن" زین توضیح داد و یه نکته ی مهم رو تو کتابش هایلایت کرد
"و همه اش رو مدیون هری هست" با لبخند گفت ولی سرش پایین تو کتابش بود. اونها الان تو خوابگاه لیام هستن و دارن برای امتحانهای پیش رو هفته آینده درس میخونن. "زین؟" لیام به یه لحن نگرانی صداش کرد که باعث شد چشمش رو از کتاب بگیره و به دوستش نگاه کنه
"فکر نمیکنی یه چیزایی راجع به هری عجیب غریبه؟" با تردید گفت "مثلا چجور عجیب غریبی؟" زین پرسید و کتابش رو بست. اون میدونه وقتی لیام با اون لحن حرف میزنه حتما یه موضوع جدی هست
"اون چطوری همه چیز رو راجع به کارهای ملیسا میدونه؟ تا اونجایی که من میدونم هری جادوگر نیست!" لیام توضیح داد و باعث شد زین اخم کنه. حالا که بهش فکر میکنه واقعا نمیدونه هری چجوری اون کار رو انجام داد. تنها کاری که کرد این بود که دست ملیسا رو گرفت و چند لحظه چشمهاش رو بست
"نه فقط اون" صدای لیام رشته ی افکارش رو پاره کرد. "تو گفتی اون تا حالا کسی رو نبوسیده! به نظرت این مشکوک نیست؟!" زین براش دلیلی رو که بهش بعضی وقتها فکر میکنه رو آورد "خب بعضی آدمها منتظر آدم و زمان مناسبش میمونن"
"خیلی خب ولی راجع به دو قطبی بودنش چی؟ خودت گفتی که چهره اش ترسناک شده بود قبل ازینکه موقعیت ملیسا رو بدونه و وقتی فهمید اولین نفری بود که سعی کرد آرومش کنه! این چطور ممکنه؟" لیام دوباره پرسید
اون فهمیده بود که زین داره نسبت به هری احساس پیدا میکنه, پسری که شروع کرده بود به عجیب رفتار کردن. "اون عصبی بود ولی چون بچه ها رو دوست داره و نمیتونه ببینه کسی گریه میکنه آروم شد. باور کن لیام اون مثل یه فرشته اس که رو زمین زندگی میکنه" زین با یه لبخند عاشقانه گفت
خودش هم راجع به این موضوع کنجکاو بود برای همین بود که تصمیم گرفت دیشب وقتی هم دیگر رو بغل کرده بودن ازش بپرسه و هری براش توضیح داده بود که چقدر بچه ها رو دوست داره. زین یادش میاد که بعدش پیشونی پسر رو بوسید و اون مو فرفری به قشنگترین حالت ممکن خندید
اون حاضر قسم بخوره سهم هری تو قلبش از دیشب تا حالا بزرگتر هم شده! "خب پس نظرت راجع به دلیل اینکه اون اوایل وقتی همدیگر رو دیدید اون شروع کرد اون چرت و پرت ها و حرفهای عجیب رو زد چیه؟! که تو بخاطر اون برگشتی و من رو هم روحان صدا میکرد؟" لیام با اخم پرسید
"اون تحت استرس بود؟!" زین بیشتر پرسید تا بخواد جواب بده. "تو هم همین فکر رو کردی" اون به لیام اشاره کرد و پسر با اخم شونه بالا انداخت. جفتشون برای چند دقیقه تو سکوت نشسته بودن و اخم روی صورتشون بود و داشتن به همه چی فکر میکردن
"نمیدونم زین" لیام آهی کشید "به نظرم مرموزه" زین چیزی نگفت چون نمیدونست چی باید بگه! گوشیش ویبره رفت و از جیبش درش آورد و لبخند زد وقتی دید یه پیام از طرف هری داره "با لویی دارم میرم بیرون, یه دورهمی دوستانه اس, تا ده برمیگردم بوس"
زین هم جواب داد "باشه عزیزم خوش بگذره منتظر میمونم تا بیای بغلت کنم. بوس" زین گوشیش رو قفل کرد گذاشت توی جیبش و وقتی سرش رو آورد بالا لیام بهش زل زده بود. "هری بود؟" لی پرسید "اره"
"تو گفتی هری هیچوقت نمیزاره به میزش دست بزنی و هیچوقت روی تخت اون با هم نخوابیدید مگه نه؟!" لیام گفت 'با هم نخوابیدید' رو با دست تایید کرد و زین براش پشت چشم نازک کرد. "بله لیام بخاطر اینکه اون ها ملافه های مادرش هستن و اون رو یاد مامانش میندازن" زین چشمهاش رو چرخوند
اون نمیدونه چرا لیام داره راجع به این موضوعات مسخره سوال میپرسه! "تو باید میز و تختش رو بگردی" لیام پیشنهاد داد. "چی؟ نه!" زین اعتراض کرد و از روی تخت لیام بلند شد. "من نمیتونم این کار رو بکنم, اون حریم شخصیشه"
"زین" لیام هم بلند شد و دستش رو گذاشت روی شونه دوستش "من میدونم تو دوست نداری به حریم شخصیش تعرض کنی ولی قبول کن اون مشکوکه" زین با دو دلی سر تکون داد."و این تنها راه فهمیدن داستانه!" لیام تشویقش کرد ولی خودش هم حس بدی داشت
اون میدونه نصیحتی که داره به دوستش میکنه خطاس ولی نمیتونه روی زندگی دوستش ریسک کنه! دوستی که مثل برادر براش میمونه! "ولی اون عصبانی میشه" زین زمزمه کرد. "اون که الان تو خوابگاه نیست تا قبل ازینکه بیاد بگرد" لیام راهنماییش کرد
"خیلی خب" زین سر تکون داد "ولی اگه چیزی پیدا نکردم باید برای کل ماه آینده ناهار مهمونم کنی" زین الکی بهش چشم غره رفت و باعث شد لیام بخنده و سرتکون بده. "قبول" لیام برادرانه بغلش کرد "حالا برو و جست و جو رو شروع کن"
YOU ARE READING
only for you (ترجمه)
Fantasyبرای من مهم نیست چقدر باید صبر کنم که متوجه شی عاشقمی من صد سال برات صبر کردم هزار سال دیگه هم صبر میکنم فقط بخاطر تو عشق من