‘یک ماه بعد'
زین سر یکی از کلاس هاش نشسته بود که گوشیش تو جیبش ویبره رفت و این یعنی که پیام جدید داشت. اول میخواست به کلاس توجه کنه و جواب نده ولی نتونست کنجکاویش رو کنترل کنه, قلبش شروع به تند تپیدن کرد وقتی دید از طرف هری پیام داره
اون لای کتابش گوشی رو گذاشت که استاد نتونه بفهمه. 'هری: بعد از کلاس بیا تو خوابگاه میخوام ببینمت" این یه پیام ساده بود و هیچ علامت بوسی که معمولا هری تو پیام هاش برای زین میفرسته نبود ولی فاک! این اولین باری بود که بعد از اون شب که زین قلب هری رو شکست پسر داره بهش پیام میده
البته که حقش هست که بهش محل نذاره! بیست دقیقه بعد کلاس تموم شد و زین نمیتونست هیجانش رو کنترل کنه و دوید سمت خوابگاه! اون میخواد ببینتش, تو بغلش بگیرتش, ازش بپرسه چرا از دانشگاه انصراف داده و اگه این تقصیر زین بوده؟!
زین میخواد بدونه اون تو این یک ماه کجا بوده! کجا زندگی میکرده. میخواست به پسر توضیح بده که اون خیلی احمق بوده و هنوز ازش خوشش میاد. وقتی وارد اتاق شد دید هری نشسته روی تخت با همون جین مشکلی و تیشرت سفید و تیپ همیشگیش
اون یکی از کت های چرم زین رو بغل کرده و چسبونده به شینه اش و مشخص بود داره بو میکنتش! انگار صدای پای زین رو شنیده بود چون چشمهاش رو باز کرد و تو کمتر از ثاینه جلوی زین ایستاده بود.
بدون اینکه نگاهش رو از پسر بگیره زین در خوابگاه رو با پاش بست و هری زل زده بود تو چشمهاش. یه حسی امروز تو چشمهاش بود یه حسی که زین تا حالا تو چشم های هری ندیده بود و نمیتونست تشخیص بده ولی هرچی بود غمگین و استرس آور بود
"تو از من میترسی؟" هری پرسید و انقدر با زین نزدیک بودن که بینی هاشون همدیگر رو لمس میکرد. "نه" زین زمزمه کرد و کمر هری رو گرفت و کشید به سمت خودش. "من میخوام بوست کنم اشکالی نداره؟" هری پرسید و زین فقط میتونست سرتکون بده
هری اول گوشه لبش رو بوسید و بعدش لبهاش رو کشید رو لبهای زین و آروم بوسیدش. زین نفس عمیقی کشید و هری رو چسبوند به خودش تا درست بوسش کنه. هری دستهاش رو برد تو موهای زین و ناخودآگاه تو دهنش ناله کرد. اونها بار ها هم رو بوسیدن اما اینبار یه حس خاصی داره
جوری که هری میبوستش متفاوته و انگار داره برای آخرین بار میبوستش و این زین رو نگران میکنه. اون یکم کشید کنار و میخواست از هری بپرسه که قضیه چیه؟ چرا بجای حرف زدن داره فقط میبوستش انگار دیگه قرار نیست همدیگر رو ببین
“هره چی.." حرفش نصفه موند وقتی هری نقطه ی حساس گردنش رو که دقیقا روی نبض شاهرگش هست رو محکم بوسید و شروع به خوردنش کرد و زین دستش رو برد زیر تیشرت پسر و مغزش کلا از هر فکری خالی شد
زین اونها رو چرخوند و الان هری رو چسبونده بود به در و محکم لبهاش رو میخورد و میبوسید. بدنش لرزید وقتی دستهای سرد هری روی بدنش کشیده شد و تیشرتش رو دراورد. اون هم کمک کرد هری لباسش رو دربیاره قبل اینکه دوباره وحشیانه ببوستش
ESTÁS LEYENDO
only for you (ترجمه)
Fantasíaبرای من مهم نیست چقدر باید صبر کنم که متوجه شی عاشقمی من صد سال برات صبر کردم هزار سال دیگه هم صبر میکنم فقط بخاطر تو عشق من