10؛ خانم "آنی"

40 5 0
                                    

د.ا.ن آنیتا

با حالت گیجی خاصی چشم هام رو باز کردم. خبری از اون درد وحشتناک نبود. نفس راحتی کشیدم و چند بار پلک زدم.

روی تختی بودم، ناآشنا و ملحفه ای لطیف و نرم و کوتاه سفید ساده هم روم انداخته شده بود.
توی اتاقی بودم که دیوارهاش بنفش بود، رنگ مورد علاقه من!
با همین لباس خوابیده بودم؟ خدای من! یعنی..
ایان من رو آورد اینجا؟

از روی تخت بلند شدم و ملحفه رو تا کردم و گذاشتم روی تخت. بافتنی ای که تنم بود رو در آوردم و دستم گرفتم و شروع کردم به راه رفتن توی اتاق.

روی دیوار اتاق ساعتی سفید بدون شماره و عقربه ثانیه شمار آویزان بود. بغل ساعت هم چند تا قاب عکس کوچک با عکس گربه بود. چند لحظه ای بهشون نگاه کردم و لبخندی زدم.

از اتاق بیرون اومدم و وارد راهرو شدم.
دیوارهای راهرو هم بنفش بودند، البته سایه های روشنی از بنفش و تلفیقی با آبی تیره.
انتهای راهرو به سالن پذیرایی ختم می شد، سالنی بزرگ و فوق العاده که چندین دقیقه محوش بودم!

دکوراسیون بی نهایت زیبای بنفشی داشت با مبل های بنفش، کوسن های بنفش و چند تا هم کوسن آبی و سفید و چند گلدان گیاه؛ خیلی شیک و با سلیقه!

به گردش ادامه دادم و راه پله ای دیدم. از پله ها بالا رفتم و به طبقه بالا رسیدم. از روبرو راه پله، راهرویی بود که به طبقه بعدی می رسید. راه پله دوم رو نادیده گرفتم و در حالی که به دنبال ایان می گشتم، شروع کردم به بازرسی طبقه اول.

طبقه اول، دکوری به رنگ بنفش روشن و چندین در و چندین اتاق داشت که من با کنجکاوی تک تک در هاشرو باز کردم.
در مجموع، طبقه اول، دو دستشویی و حمام، سه اتاق، دو اتاق مثل اتاق مهمان و کتابخانه ای بزرگ و یک اتاق کار داشت. اتاق بزرگی هم بود که حالت انبار داشت و درش قفل بود. کمی از کنجکاوی زیادم، که به فضولی تبدیل شده بود، خجالت کشیدم؛ اما با این حال، از راه پله دوم بالا رفتم.

راه پله دوم، حالت جالب بالکن مانندی داشت. دکور طبقه دوم ترکیبی از بنفش و آبی تیره بود، درست مثل راهرو طبقه همکف! تعداد اتاق ها کم تر و در بیشتر اتاق ها، قفل بودند.

فقط در یکی از اتاق ها قفل نبود. ابرویی بالا انداختم و با حالتی ترکیب از کنجکاوی و ترس و تعجب، دستگیره در رو پایین بردم و وارد اتاق شدم.

بیشتر شبیه به دفتر کار قدیمی بود و دکور شیک و سفید استخوانی داشت و هیچ طرح و رنگ بنفش نداشت؛ همه چیز شیک و سفید و سیاه.

قفسه ای پر از پرونده داخل اتاق بود. میز و صندلی ای برای کار بود که روی میز مانیتور و کیبورد و وسایلی از این قبیل بود.

در طرف دیگری از اتاق هم میز و صندلی شبیه به میز و صندلی جلسه بود.
همه چیز خیلی شیک و عالی بود؛ و اینکه بنفش نبودند، اون ها رو خیلی متمایز می کرد!
انگار قسمتی از این خونه نبودند.

DowntownWhere stories live. Discover now