د.ا.ن نایل
- خب، این جا چی داریم؟
تک تک پرونده ها رو از شلف ها در آورد و روی میز جلوم گذاشت. نگاه سوالی بهش کردم.
- خب؟
دست به کمر شد و گفت: این پرونده ها در رابطه با گمشدگی بی دلیل و رد و پای شخص لیلی کالوین هستند.
- و؟
- و...
پوفی کشید و دست کرد تو موهاش و ادامه داد: فکر کنم بتونیم پیداش کنیم.
- خب، دقیقاً از کجا و چطوری؟ اصلاً این پرونده ها شامل چه مدارک و مستنداتی میشن؟
یکی از پرونده ها رو برداشت و بهم داد و گفت: این پرونده بهداشت و سوابق سلامت لیلیه.
پرونده رو باز کردم و روزنامه وار بهش نگاهی انداختم.
- و این یکی، پرونده گزارش تصادف و جزئیات از اداره پلیسه.
هومی گفتم و پرونده اول رو کناری گذاشتم و پرونده دوم رو ورقی زدم و گذاشتم رو پرونده اول.
- این هم پرونده مربوط به بیمه ست.
بی اون که بهش کوچکترین نگاهی بندازم، گذاشتمش روی پرونده های دیگه.
- و این، تکه اصلی پازله؛ پرونده بیمارستان لیلیه، بعد از تصادف.
با احتیاط دستم داد.
- ازت می خوام همه رو با دقت بخونی، مخصوصاً این رو.
به بقیه پرونده های روی میز اشاره ای کردم و گفتم: و بقیه...؟
- اونا پرونده شکایات و درخواست برای گمشدگی لیلین.
- درخواست برای گمشدگی؟ خانوادش...؟
- نه، راستش...دو سه تاشون کار لوییه و بقیه ش...
- بقیه ش...؟
نفس عمیقی کشید و سرش رو انداخت پایین و گفت: کار خودمه.
با این حرف سکوت طولانی ای بینمون برقرار شد.
دهنم باز نمی شد برای حرف زدن؛ فقط به اون پرونده های روی میز که حدس می زدم حداقل ده تاشون کار زینه، زل زده بودم.
بعد از مدتی، بدون اینکه از پرونده ها چشم بردارم، دهنم رو باز کردم و فقط یک کلمه بیرون اومد: چرا؟
سرش رو از روی میز بلند کرد و بالا آورد و گفت: لیلی هیچ وقت متعلق به یک نفر نبوده و نیست، نایل.
- منظورت از این حرف چیه؟
- من...
- تو...؟
- من... هیچی ولش.
بلند شد و خواست به سمت در بره که بلند شدم و جلوش رو گرفتم.
YOU ARE READING
Downtown
Fanfiction*در دست ویرایش* "مرکز شهر"؛ فصل اول فن فیکشن "مرکز شهر" کافه 'Downtown' که -برحسب تصادف و یا به هر دلیل دیگری- در مرکز شهر واقع شده، جایی نیست که همه چیز عادی باشه. زیر سقف اون کافه هزاران هزار اتفاق می افته. پشت شیشه های اون کافه، فریاد های بلندی...