[5.]

4.2K 820 838
                                    

صبح روز دوشنبه بود و لویی بالاخره وقت کافی برای استراحت کردن رو پیدا کرده بود، البته بعد از اینکه به النور قول داد دوشنبه اضافه تر کار می کنه...البته لویی احتمالا اضافه کار نمی کنه و النور هم این رو می دونه، اما لویی بهترین کارمند النور و البته مورد علاقه ی اون دختر بود.

لویی فکر می کنه که روزش رو چطوری بگذرونه و برنامه ی ایده آلش اینه که کل روز خودش رو روی تخت پرت کنه و با پرده های کشیده شده بخوابه... اما حالا روی تخت خواب نشسته و به صفحه ی روشن لپ تاپش زل زده و با خودش درگیره که آگهی اجاره اتاق رو از توی سایت برداره یا نه.

و نکته ی مهم اینه که اون الان سه تا همخونه داره و اجاره ماهانه و هزینه ی رهن اون ها برای پول آب و برق و گاز و کلا هزینه های خونه کافیه. و نکته ی دیگه ای که وجود داره اینه که اگر لویی یه همخونه ی دیگه هم قبول کنه می تونه اضافه بر هزینه های خونه یه مقدار پول هم برای خودش کنار بذاره.

لویی آدمی بود که خیلی به پول و چگونگی پس اندازش دقت می کرد و همیشه حواسش بود تا برای روز مبادا پول داشته باشه. برای همین کمی شک داشت که اتاق اخر رو هم اجاره بده یا نه...و از طرفی لویی از اینکه برای خودش پول کم بیاره می ترسید... و البته که هیچ وقت نمی خواست از مادرش در زمینه ی مالی کمک بگیره چون اون زیادی با دخترا درگیر بود. لویی واقعا نمی خواست برای مادرش شبیه یک سربار باشه.

و اما مهم ترین نکته این بود که لویی نمی دونست کی قراره همخونه ی جدیدش باشه، ایا می تونه با بقیه کنار بیاد؟ و البته که نباید یه قاتل سریالی باشه (خاک بر سرت. جفری دامر میومد با من زندگی میکرد جامه می دریدم:/)

اما لویی بدون اینکه توجه دیگه ای به لیست طولانیِ نکته ها بکنه، روی گزینه ی "پاک کردن آگهی" کلیک کرد. سایت از لویی پرسید ایا واقعا می خواد آگهی رو پاک کنه؟ و لویی روی بله کلیک کرد. و آگهی به کلی از روی سایت پاک شد.

همه ی این فکر ها باعث شد شکم لویی قار و قور کنه. بخاطر همین از اتاقش خارج شد تا بره پایین و یه چیزی بخوره.

لویی به آشپز خونه رفت و دریخچال رو باز کرد. اون می دونست نایل رفته یه عالمه خوراکی و چیزای خوش مزه خریده... و وقتی لویی فهمید نایل، بستنی حصیری خریده تو کونش عروسی شد چون لویی عاشق بستنی حصیری بود. این یکی از خوبی های همخونه داشتن بود.اون ها یه عالمه چیزای خوب می خریدن و با هم دیگه استفاده می کردن. همچنین لیام همیشه خونه رو تمیز می کرد و زین هم بهش کمک می کرد. البته لویی می دونست تنها دلیلی که زین به لیام کمک می کنه اینه که لیام وقتی در حال تمیز کردن خونه است تیشرتش رو در میاره و زین می تونه تا جایی که م یتونه بدن برهنه ی لیام رو دید بزنه.

ولی لویی یکم بخاطر این موضوع ناراحت بود چون لیام مهربون و سکسی بود و میتونست مخ زین رو بزنه.

Wanted Housemates [L.S](Persian Translation)Where stories live. Discover now