من نمی فهمم چرا هر دفعه شرط می ذارم، شما کیرم می کنین، من عاپ می کنم و باز هم شرط می ذارم...
ولی این دفعه دیگه خبری از شرط نیست چون فهمیدم من هر وقت بخوام عاپ می کنم و ربطی به ووت و کامنت های شما نداره... و همچنین شرط گذاشتن هم هیچ تاثیری روی بیشتر شدن ووت و کامنت ها نداره.
وقتی از وضیعت ووت و کامنت ها راضیم واسه چی ادای دوستان هرزه ی ووت و کامنت رو در بیارم؟=|
اخر چپتر یه نظرخواهی گذاشتم مهمه... البته فرقی نمی کنه چی بگین من کار خودم رو می کنم. ولی خب به نظرم باید یه نظرخواهی می کردم.
حال نداشتم ادیت کنم. اشکالات تایپیم رو سوژه نکنین.
---------
نیم ساعتی می شد که لویی سعی داشت خودش رو با بالشت بیمارستان خفه کنه. چون اونا دوباره برگشته بودن به این مکان لعنتی.
نایل کنار پاهای لویی روی تخت نشسته بود و از اونجا گفت:"شاید یه نفر نفرینت کرده."
و اره، اون ها دوباره توی بیمارستان گیر افتاده بودن. دقیقا عین قبل... و این به معنای تحمل بوی خون و مواد ضد عفونی کننده و غذای های تهوع آور بیمارستان بود.
لویی با انزجار رو به دوست پرحرفش گفت:"نایل خفه شو."
ظاهرا باید نایل رو هم با بالشت خفه می کرد.
هری در حالی که کنار تخت لویی ایستاده بود و چهره اش به شدت نگران به نظر می رسید گفت:"لویی آروم باش."
هری کنار پرستاری که داشت فشار خون لویی رو اندازه می گرفت ایستاده بود... و پرستار هم به طرز عجیبی به نایل نگاه می کرد. معلوم نبود چه افکاری از ذهنش می گذره!
نایل توجهی نکرد و ادامه داد:"ناموسا نمی بینی؟ کاملا شبیه یه آهن ربای جذب خطراتی..."
لویی تهدیدش کرد:"خفه می شی یا از اتاق پرتت می کنم بیرون."
پرستار با کلافگی بالشتی که به هدف پرت شدن به سمت نایل به هوا پرت شد رو گرفت:"لطفا یکی آقای تاملینسون رو نگه داره."
نایل همچنان ادامه داد:"شاید به خاطر اینه که اون توییته که گفته بود اگه ریتوییت نکنی تا هشتاد و پنج سال نفرین میشی رو ریتوییت نکردی."
لویی رسما داشت از کنترل پرستار خارج می شد و ب خاطر زیاد حرکت کردن هاش، پرستار نمی تونست رگش رو پیدا کنه... رسما داشت سخت ترین اوقات روزش رو می گذروند. اون فقط قرار بود فشار لویی رو بگیره و بعد به دستش انژیوکت بزنه، نه اینکه وسط دعوای بالشتی و فحش و فحش کاری لویی با نایل باشه!
لویی جیغ و داد کرد:"نایل به خدا قسم اگه خفه نشی، مطمئن می شم کسی که قراره به فوریت های پزشکی نیاز پیدا کنه تویی!" و بعد با صورت اخموش به پرستاری که داشت دستش رو با سوزن سوراخ سوراخ می کرد زل زد.
YOU ARE READING
Wanted Housemates [L.S](Persian Translation)
Fanfiction[Completed] لویی به تازگی به همراه دوست پسرش یه خونه ی پنج خوابه خریده. ولی دوست پسرش بهش خیانت می کنه پس لویی اون رو از خونه پرت می کنه بیرون... با این حال خونه رو خیلی دوست داره و یه آگهی در اینترنت می ذاره تا بتونه این خونه رو با چند نفر شریک بشه...