[15.]

4.6K 802 559
                                    

متاسفانه این پارت ادیت نشده. اگر ادیت می کردم یک ساعت دیگه عاپدیت می شد، دوست نداشتم منتظر بمونین ._.(ofc)

-------

لویی دو روز بعد از بیمارستان مرخص شد. البته زود تر هم می تونست اما هری اصرار کرد تا وقتی کاملا خوب نشده اونجا رو ترک نکنه...همچنین دوست های نایل داشتن خونه رو ایمن می کردن و هری دلش نمی خواست لویی با اونها مواجه بشه.

لویی سعی کرده بود پسرا رو متقاعد کنه که نیازی به این همه محکم کاری نیست اما می دونست هر چقدر هم بهشون بگه اون ها قرار نیست بیخیال این قضیه ی 'تبدیل خونه به کاخ سفید' رو ول کنن...

بعد از اینکه از بیمارستان ترخیص شد تصمیم داشت تا به اداره ی پلیس بره و شکایتش رو تنظیم کنه. و البته چقدر خوشحال شد وقتی فهمید ایوان به چهل سال حبس دیگه به خاطر اقدام به قتل محکوم شده. این یعنی لویی قرار نبود حالا حالا ها اون مرد رو ببینه.

اما لویی یک روز کامل رو صرف فکر کردن کرد و آخرش به این نتیجه رسید که م یخواد ایوان رو یک بار دیگه پیش از محاکمه ببینه...تا شاید تصمیمش رو عوض کنه!

هری اصلا و ابدا نمی خواست لویی حتی بیست قدم ازش فاصله بگیره، چه برسه به اینکه تو یه اتاق با ایوان تنها باشه! اما در آخر هم هری و هم بقیه تصمیم گرفتن به خواسته ی لویی احترام بذارن. ولی خب هری هم قراره بیاد تو اتاق.

و البته لویی هنوز مطمئن نبود می خواد باز هم ایوان رو ببینه یا نه، ولی تصمیمش رو گرفت.

هری با جهره ای جدی پرسید:"صد در صد مطمئنی که می خوای اینکارو بکنی؟" چهره ای هری دقیقا بعد از وقتی که لویی بهش گفت می خواد ایوان رو ببینه همین قدر جدی و ترسناک شد...

احتمالا بخاطر اینه که لویی یه دوست پسر دیوونه واسه خودش انتخاب کرده. دوست پسری که سر هر چیزی اخم و قهر می کنه.

عاه خدایا. لویی هنوز نمی تونه این قضیه که الان اون و هری دوست پسرن رو هضم کنه.

لویی لبخند زد:"من باید این کار رو بکنم هری."

لویی شاید الان داشت شبیه دیوونه ها رفتار می کرد اما می دونست که آماده ی این دیداره... در حقیقت تا چند روز پیش اگر کسی بهش می گفت قراره با خواسته ی خودتت با ایوان حرف بزنی یدونه می زد تو دهنش و مسخره اش می کرد...اما زمان و فکر کردن، آدم ها رو تغییر می ده...

هری با صدایی که کمتر از قبل عصبانی بود جواب داد:"باشه ولی فقط چند دقیقه. خوشم نمیاد با اون عوضی تو یه اتاق باشی."

هری بعد از اینکه رابطه اشون رو به عنوان دوست پسر-دوست پسر آغاز کرده بودن حتی کسخل تر از قبل شده بود... و اگر می تونست لویی رو تو یه اتاق زندانی می کرد و با یه شمشیر والرین استیل بزرگ تمام آدم بدایی که می خواست به لویی نزدیک شن و نصف می کرد...

Wanted Housemates [L.S](Persian Translation)Where stories live. Discover now