[6.]

4K 799 544
                                    

لویی روی کاناپه دراز کشیده بود و عنکبوت کوچکی که از روی تارش به سقف چسبیده بود رو نگاه می کرد...باید یه دستی به سر و روی خونه می کشید...

"نایل چه گهی بخورم؟"

نایل روی پله ها لم داد و خندید:"مثلا می تونیم یه عالمه بادکنک به خونه وصل کنیم و همه با هم بریم تو آسمون." نایل قهقهه زد و لویی چشم هاش رو چرخوند.

البته لویی تعجبی نمی کرد که نایل دوباره مسته....

امروز شنبه بود. دقیقا یک هفته بعد از روزی که لویی به دفتر املاک رفت می گذشت... زین طبقه ی بالا خوابیده بود و لیام نیم ساعت پیش رفت سوپر مارکت تا یکم خوراکی بخره. اونا واقعا نیاز به غذا داشتن چون تنها چیزی که در یخچال دیده می شد آبجو بود. لیام قبول کرد بره خرید چون لویی خیلی استرس داشت و نایل زیادی برای اینکه خونه رو ترک کنه گشاد بود. لویی واقعا به داشتن همخونه ای مثل لیام افتخار می کرد.

لویی از خستگی آه کشید و چشم هاش رو بست "تو یه احمقی."

لویی تمام سعیش رو کرد تا بفهمه مالک اصلی خونه کیه تا بتونه با یکم رشوه دادن و جر و بحث قضیه رو حل کنه اما وکیلش گفت هیچ راهی وجود نداره که بشه با دعوا این موضوع رو حل کرد.

نایل یکم مکث کرد و گفت:" اگه می خوای من می تونم اسناد رو جعل کنم؟"

لویی یه بالش سمت نایل پرت کرد.

"نایل هوران! تو قرار نیست کار غیر قانونی انجام بدی... تو یه آدم خوبی و قراره همینطوری هم باقی بمونی!" لویی واقعا دوست نداشت نایل به خاطر اون وارد خلافکاری بشه!

حتی اگه نایل هیچوقت ادم درستکاری نبود!

نایل با لحن ناراحت کننده ای گفت:"لعنتی... قراره خونه رو از دست بدیم."

"ازش متنفرم!"

این دقیقا تنها کاری بود که در طی این یک هفته می تونست انجام بده...فحش دادن!

نایل اومد کنار لویی و روی کاناپه نشست." کی میان خونه رو چک کنن؟"

لویی واقعا نمی خواست بهش فکر کنه... واقعا دوست نداشت اینکه خونه دیگه مال اون نیست و قراره ازش گرفته بشه رو باور کنه... اون امروز یه تماس از طرف دفتر املاک داشت و اونا بهش گفتن مالک اصلی امروز میاد و خونه رو چک می کنه... و  البته لویی یه برنامه ی کامل داشت تا مالک رو مجبور کنه تا خونه رو به لویی بفروشه حتی اگه بشه التماسش هم می کنه و به پاش می افته.

لویی امیدوار بود مجبور نشه کار بدی برای پس گرفتن خونه انجام بده.

نایل پیشنهاد داد:"ما می تونیم یه قسمت هایی از خونه رو خراب کنیم و وسایلمون رو همه جا پخش کنیم تا خونه خیلی زشت و خرابه به نظر بیاد. اون موقع شاید خونه رو راحت بهمون بفروشن."

Wanted Housemates [L.S](Persian Translation)Where stories live. Discover now