اول اینکه، هری عاشق لیام، فیلم های دیزنی، نایل، غذا، گلها، چیزای خوشگل و لباس های راحتیه. دوم اینکه هری دلش نمیخواد به زور با دوست لیام بره سر قرار. هری بدبخت حتی نمیدونست یه همچین چیزی در انتظارشه. فقط رفت خونه تا غذا بپزه و دید که پاستا آماده شده روی میزه، علاالدین توی دی وی دی پلیر هست و یه سبد خوشگل گل اطلسی، نایل و لیام روی مبل هستن و یه پسر مو قرمز داره لیوان رو تمیز میکنه. "ازش خوشم میاد،" هری تا وارد شد صدای نایل رو شنید. "بهم ریختگی های خودشو مرتب میکنه، فکر میکنی تو اتاق هری جا میشه؟" هیچکدومشون هری رو ندیده بودن فقط پسر مو قرمز رو نگاه میکردن که نوشیدنی رو تمیز میکنه. (و خداروشکر اون نوشیدنی ابه وگرنه هری دیوونه میشد) بالاخره، هری گلوش رو با یه لبخند گیج صاف کرد. ژاکتش رو دراورد و روی دسته مبل گذاشت.
"این کیه؟"
"اد،" لیام گفت.
"ادی،" نایل گفت.
"ادواردو"
"ای ریزل،"
"ای، دااااگ،"
"مرد اصلی ادوین،"
همشون به نایل نگاه میکردن و دستاش توی جیبش بودن، ای ریزل پاشد و دستمال توی دستش بود.
"سلام، ای دااگ، من هریم." دستش رو سمت اد دراز کرد، ولی تا دید ادوارد نمیتونه دستش رو بگیره عقب کشید. "بیا، بزار کمکت کنم. چی شده؟"
"میخواستم به نایل ثابت کنم که میتونم یه لیوان پر از آب رو روی سرم نگه دارم، بیا بگیم که من به نایل ده پوند بدهکارم."
هری خندید و سمت آشپزخونه بردش و سطل رو بهش نشون داد. اد قدش کوتاه بود و یه سوییشرت بزرگ تنش بود و به طرز بدی کیوت و راحت به نظر میرسید.
"راستی اسم من ادوین نیست، همون اد خوبه."
"البته، نایل فقط... نایله." هری زمزمه کرد و با یه لبخند خجالتی دست به سینه ایستاد.
"به طرز عجیبی درسته." اد خندید، چشماش روی هری بود و یه لبخند تحسین آمیز داشت. "موهاتو دوست دارم_ خیلی فرفریه."
هری احساس کرد سیلی از گرما سمت گونه هاش اومد و نگاهش رو به زمین دوخت تا لبخندش رو قایم کنه.این تعریفای کوچولو باعث میشن هری اینجوری شه. عاشق تعریف کردنه، عاشق ادمای خوبه. اد خوبه و لیام حق داره که یه همچین پسر خوبی رو بهش معرفی کنه. هری جوابی نداد، چیزی نداشت بگه حالا هر چقدر هم که عجیب به نظر میرسید. کوچکترین تعریف ها باعث میشن قرمز و پریشون و دست و پا چلفتی بشه. وقتی برگشت به نشیمن، نایل رو زمین بود و لیام گوشه ی مبل افتاده بود، پس هری به اد گفت هر جور که راحته باشه، که شد بغل دست لیام رو مبل. هری رفت تا سوییشرت و شلوار راحتی مورد علاقش رو بپوش. سوییشرتش پر از برف های سفید و خاکستری بود و خیلی راحت. شلوارش هم با سوییشرتش بود که خاکستری پررنگ بود. الان خیلی راحته_مضطربه، ولی راحته. هری همیشه از اون پسرایی هست که اطراف پسرای خوشگلی که میدونه ازش خوشش میان مضطربه. با اینکه خیلی کیوته ولی نمیتونه به لویی توی اون دستبندی که درست کرده بود فکر نکنه. ولی واسه الان، سعی میکنه لیام رو خوشحال کنه و این قرار رو ادامه بده. اگر همینه.
YOU ARE READING
flower crowns //l.s.
Fanfictionهری عاشق گل های خوشگل صورتیه و لویی با جوهر و پیرسینگ حال میکنه. Persian Translation