هری اونقدری به لویی اعتماد داشت که بزاره داخل تتوش رو پر کنه و یه فونت شرور بهش بده و یه بطری کنارش بزاره. ولی هری هنوز مضطرب بود. چرا؟ چون که حواس لویی پرت بود. انگاری توی همزمان چند تا کار انجام دادن خیلی خوبه که حین تتو کردن داره با اون دختر مو مشکی با چشمای تیره حرف میزنه. هری دختر رو نمیشناخت و قبلا ندیده بودتش و با اینکه ممکنه اونا باهم قرار بزارن خیلی ناراحت شد. اونا خیلی خوب با هم کنار میومدن و شوخ طبعی اونا عین هم بود. و اون واقعا خوشگله.
"رفیق، نه مثل اینکه، اون انگار_" خندید و خرخر کرد و نزدیک بود لیوان رو روی میز بریزه همینجوری که داستانش رو تعریف میکرد.
هری دقیق گوش میداد و سعی میکرد درد سوزن رو نادیده بگیره.
"مثل اینکه، مثل اینکه، مثل اینکه_ این تنها چیزیه که ازت می شنوم، مدلیلن." لویی زمزمه کرد و سوزن رو جدا کرد تا دوباره تتو رو ادامه بده.
"خوب، شاید اگه واسه بار هم که شده خفه شی بتونم یه داستان موثرم رو تموم کنم. ماده گوساله."
"اون الان بهت گفت گاو؟" هری پرسید ولی هیچکدومشون به اون پسر گیج گوش نمیدادن.
"و اینکه نگو مدلین، مدز_"
"بخاطر اینه که دیوونست." لویی آروم به هری گفت.
"زمزمه کردن درباره ی من رو بس کنید. خودم میدونم خوشگلم، ولی، بیخیال" سعی کرد با زدن موهاش پشت شونش مسخره بازیش رو بهتر کنه.
"زیباییم باعث دردش میشه."
"تقریبا الان تموم میشه، هری."
"هری، پس اسمت اینه." صندلیشو برداشت به صندلی مثل صندلی دندون پزشکی هری که روش پخش شده بود نزدیک تر کرد "چشمات خیلی سبزن. واو. دوست دختر داری؟ شرط می بندم دا-"
"حتی اگر هم نداشت، مطمئنم که از تو خوشش نمیومد." لویی وسط حرفش پرید.
ناخودآگاه انگشتش رو نشونش داد و یه لبخند زد و ادامه داد، "خوب باهات رفتار میکنه؟"
"مدز، تو واقعا خوب و خوشگلی_ " لویی خرخر کرد. "ولی، درواقع، من ام . . . خوب، جذب جنس مخالف نمیشم. ولی تو فوق العاده ای، واقعا، مطمئنم که کلی پسر هستن و میخوانت. و بهت یه چند تا گل آفتابگردان میدادم چون منو یاد اونا میندازی، ولی من الان چیزی با خودم ندارم و امروز هم کار نمیکنم، پس متاسفم."
بعد از اون به طرز بدی ساکت شد و صدای تتو قطع شد و همه ی چشمها روی هری بود و حتی برای نفس کشیدن هم راحت نبود، پس نکشید. اون توی شونزده سالگی کام اوت کرد و یه مدته که کام اوت کرده، پس گفتنش به بقیه مشکلی نیست. ولی مشکل اینه که نمیدونه لویی ازش خوشش میاد یا نه. و میتونه استریت باشه و تا جایی که هری میدونه این میتونه زنده زنده بخورتش. اون از اینکه دخترای کیوت و خوب رو رد کنه متنفر فقط چون متنفر از اینکه مردم رو ناراحت ببینه. ولی مدلین اونجوری واکنش نشون نداد ولی اون دست به سینه شد و سرشو انداخت پایین و تنها صدایی که سکوت رو شکست صدای بلند خنده ی لویی بود. هری از اینکه صدای خنده اش رو بعد از گفتن اونا شنید اصلا خوشش نیومد. این واقعا بی ادبیه.
YOU ARE READING
flower crowns //l.s.
Fanfictionهری عاشق گل های خوشگل صورتیه و لویی با جوهر و پیرسینگ حال میکنه. Persian Translation