20

431 72 36
                                    

هری یک کلمه هم درمورد اتفاقی که داخل خونه لویی افتاد حرف نزد و به کسی چیزی نگفت. فقط امیدوار بود بتونه این رو پس بزنه و جایی درونش دفنش کنه که هیچوقت دستش بهش نرسه. جوری نبود که اون شب رو کامل یادش باشه ولی از این حس که توی باکسر های کثیف بیدار بشه و هیچی ندونه متنفر بود. و از چیزی که بیشتر بدش میومد این بود که لویی زمانی عذر خواهی کرد که هری دهن باز کرد. هری یه چیز عمیق تر از لویی میخواست، یه چیز هیجان انگیزی که نشون بده چقدر بهش اهمیت میده. ولی تنها چیزی که گفت جمله ای بود که منظوری پشتش نبود. اون بیشتر از اون دو تا کلمه میخواست. شاید چیز زیادیه که میخواد، ولی کاریش نمیتونه بکنه. زیاد بهش نیاز داره. اون نیاز داره تا بدونه یکی بهش اهمیت میده، و باید این رو بهش دم به دقیقه بگن وگرنه یه طور دیگه برداشت میکنه. تا حالا لویی به هری گفته بهش اهمیت میده؟ انگاری چیزی یادش نمیاد.

بخاطر همینه که هری خودشو عقب کشید. اون نیازی به این نداره که هی بشکنه و بشکنه. اگر قراره لویی هی بهش نخ بده و بعد ولش کنه، پس اون نمیتونه همچین کاری بکنه. نمیتونه. بهتره که تا قبل از اینکه از کنترل خارج بشه جلوش رو بگیره. اون باید به خودش تکیه کنه. مردها اینجورین. فقط به خودشون تکیه میکنن و به کسی نیاز ندارن‌.

کار آسون تر از چیزی بود که هری فکرشو میکرد. هر بار که لویی رو میدید نادیده میگرفتش. و لویی سریع میگرفت که هری قرار نیست باهاش حرف بزنه.‌ الان دیگه روتین شده بود. بعد از لویی بیاد سر کار و قبل از لویی جمع کنه بره. گلهاش رو میفروشه و میره. این اصلا اون چیزی نبود که هری بخواد، ولی اینکار رو باید بخاطر خودش انجام بده. نمیتونه ضعیف باشه.

فقط چند روز طول کشید تا نایل و لیام بفهمن خبراییه.‌ اونا هنوز فکر میکنن که اون شب خونه ی مامان بزرگش بوده، پس هیچ دلیل نداشتن تا سوال جوابش کنن. و یه چیز دیگه‌ اینه که، هری اهمیتی نمیداد. اهمیتی نمیده که اونا نگرانشن؛ اهمیتی نمیده که داره مثل یه ربات رفتار میکنه؛ اهمیتی نمیده که اون قدر احساساتش رو عقب زده که الان دیگه هیچی حس‌ نمیکنه‌‌.

آخر و عاقبت اینکه دنبال یکی‌ بیوفتی که برات خوب نیست همین میشه. همیشه وحشتناک تموم میشه و هری باید اینو می فهمید. این رو نادیده گرفت چون فکر میکرد لویی یه جایی اون آخرا خوبه. دیگه حتی خوبی بقیه رو هم‌ نمیتونه ببینه، پس فایدش چیه؟

"هری،"

هری پرید، پلک زد و اطرافش رو‌ نگاه کرد. درسته، خونه نیستم. یه چیپس برداشت و گذاشت داخل دهنش.‌ قبل از اینکه دوباره پایین رو نگاه کنه و به اد نگاه کرد.

وقتی رفتن بیرون اد هری رو اورد ham's burger . هری هیچوقت ازبرگر های خوشمزه و سیب زمینی سرخ کرده های نمکیش خسته نمی شد.

"چی شده، مرد؟" اد پرسید و نگران به نظر میرسید.

هری اخم کرد. عالی شد یه نفر دیگه که فکر می کنه من نیاز به مراقبت دارم. " هیچی، خوبم."

flower crowns //l.s.   Where stories live. Discover now