😽14😽

1.5K 370 115
                                    

_ 11:01 _

darkcat: این چه گرماییه لعنتی
معنی نداره اینهمه گرما

wiccat: دو روزه حرف نزدیم ،نشستی بهونه پیدا کردی؟ سدپطمطم

darkcat: توام گاهی اینجوری سر صحبتو باز میکنی خب
مال من چرا بهونه محسوب میشه؟

wiccat: راستش واسه منم یه بهونه واسه باز کردن سر صحبت بود 
ولی خب اونروزی که من از اون بهونه استفاده کردم هوا 38 درجه بود
اگه همچنان تو یه شهر داریم زندگی میکنیم، چند لحظه پیش بارون میبارید
حالا هرچی، زیاد به روت نمیارم ^o^

darkcat: مرسی که به روم نیاوردی واقعا😒

wiccat: خواهش میکنم قربان قابلتونو نداشت
خب بگو ببینم دلت واسم تنگ شده؟ 
( ˘ ³˘)♥

darkcat: بله مخصوصا واسه این ایموجیت -_-

wiccat: دل ما هم واست تنگ شده 
( ˘ ³˘)♥
خب بغیر از دلتنگی واسه ما دیگه چیکارا کردی؟

darkcat: آخر این ماه امتحان جمع بندی دارم میدونی، درس خوندم تو این مدت

wiccat: چطوره، جزوه هامو پسندیدی؟

darkcat: فکر میکنم دانشگاهو تو دو سال تموم کردی! چطور میتونی اونقدر منظم و دقیق باشی؟

wiccat: واسه اینکه باری رو دوش خانوادم نباشم وام دانشجویی برداشته بودم
و واسه اینکه نمیخواستم تا آخر عمرم قسطای اونو بدم سعی کردم خوب بخونم و زود تموم کنم.

darkcat: دستخطت خیلی قشنگه
همینطور نقاشی هایی که تو حاشیه ی بعضی صفحات کشیدی

wiccat: تنها آدمی که اون جزوه هارو دادم بهش تویی ،قدرشونو بدون

darkcat: میتونم درک کنم چرا به کس دیگه ندادیشون
خرخونیتو به روایت تصویر دیدم

wiccat: درس خوندنو دوست داشتم
باعث میشد ذهنم مشغول چیزای دیگه نباشه

darkcat: بنظر میاد زیاد تو مشغول کردنت موفق عمل نکرده
لکه ی اشکهاتو دیدم-_-

wiccat: جونگین سددساسسموس
اونا آب بینیم بود ستسپستسم
سرماخورده بودم و شدید آب ریزش بینی داشتم، چون دستمال کاغذی بینیمو زخم کرده بود یه مدت بعدش بالاخره تونستم بهش توجه نکنم و به حال خودش رهاش کردم یننسمسم

darkcat: لعنتی 
یعنی دیشب بیخودی با دیدنشون اونهمه غصه خوردم-_-

wiccat: تو بخاطر من غصه خوردی؟
⊙.⊙

darkcat: فکر کنم

wiccat: تعجب کردم O.o

darkcat: چرا تعجب میکنی؟ اگه تو جای من بودی واسم غصه نمیخوردی؟

wiccat: جایگاهی که تو پیش من داری با جایگاهی که من پیش تو دارم متفاوته
مقایسه کردنشون عادلانه نیست

MEOW ≧(^ω^)≦   Where stories live. Discover now